Twelve [Last Night]

1.6K 222 66
                                    

نایل هیچی یادش نمیومد، حس میکرد به یه کامیون خورده .و یه درد عجیبی کل بدنش رو گرفته. دهنش مثله بیابون خشک شده بود و سرش داشت منفجر میشد. خیلی اروم، چشمهاش رو باز کرد و سعی کرد اطراف رو بشناسه . فهمید که به یه دیوار سفید خیره شده و اون دیوار خیلی با دیوار خودش متفاوت بود . پس این شوال میاد وسط که اون دقیقا الان کجاست؟ همون موقع بود که فهمید یه وزنی کنارش با یه پتو پوشیده شده و بعدش نایل اب دهنشو قورت داد .شت. اون دیشب به کلاب رفته بود .یادش اومد. با زین رقصید. مست کرد. احتمالا هم با یه دختر چند مایل دورتر از خونش خوابیده. میخواست سر خودش داد یزنه ،اما اونجا به صورت ترسناکی ساکت بود و نایل ترسید که از خودش صدایی در بیاره.چند دقیقه بیشتر تو همون حالت موند ، قبل از اینکه به یه سمت دیگه بچرخه و اون کسی که کنارشه رو بیدار کنه.

همون موقع بود که نایل یه ادم پوست صاف و زیبا و یه بدن لاغر دید. اون دختر نبود.اون ادم زین بود....

نایل میخواست فریاد بزنه و نمیتونست باور کنه روی تخت خوابیده،لخت ،با زین مالیک. اون بیشتر چرخید ئ صورت زین رو دید . خیلی باارامش ، بی سرو صدا و خوشحال بود. یه چیزی که از نظرش خیلی زیبا به نظر میرسه. . یه قسمتی از نایل میخواست که زین رو بیدار کنه و بپرسه چه اتفاقی افتاده اما قسمت دیگش میخواست جدا بشه و هیچوقت با زین حرف نزنه. مطمئنا، خجالتش هیچ وقت از بین نره. نایل داشت بلند میشد که خودش رو دید. پوست خوب و رنگ پریدش پر از علامت های قرمزه. و از سر تا نوک پاهاش اونو پوشونده.یه سری روی سینش، روی شکمش، روی رون هاش، و یکی هم خیلی نزدیک به اونجاش(:/) و اون دوباره میخواست فریاد بزنه.

نایل کنترلش رو از دست داد و گفت" فاک ، فاک،فاک"

زین از جاش تکون خورد ولی بیدار نشد.

"زین ، بلند شو لطفا. فاک " نایل حس کرد میخواد گریه کنه. اون دیشب اینقدر مست بوده؟ اون واقعا به خوش اجازه داده با یکی بخوابه...دوستش؟دشمنش؟ شونه ی زین رو گرفت و تکونش داد. "لطفا بلند شو زین،لطفا"

چشمهای عسلی زین باز شد و خودشو در حالی پیدا کرد که داره به چشمهای نایل نگاه میکنه. چشمهاش گرد شد و دهنش باز شد یه خورده. اون لبش رو لیس زد "اوه،خدای من نایل، این بیشتر از خواب که نبود ؟یا ما وقعا...؟"

"من یادم نمیاد " نایل با عصبانیت گفت " فاک زین، ما چه غلطی کردیم؟"

" تو مست بودی" زین یاداوری کرد " تو کلاب ،یادت اومد؟ ما داشتیم میرقصیدیم"

"و تو اجازه دادی که من مست کنم. بعد من مست شدم . مگه نه؟" نایل پرسید.

"مشکلش چیه؟" زین رو شونش بلند شد و نایل یه حسی بهش دست داد که انگار میخواست تتوی وسط سینه ی زین رو ببوسه اما بجاش با حالت بدتری به زین نگاه کرد .

Urban Ink(persian translation)(ziall)Where stories live. Discover now