Seventeen [Over My Dead Body]

1.3K 158 66
                                    


وقتی بعد از ظهر رسید، زین تصمیم گرفت از تخت بیاد بیرون و درواقع واسه ی شام با اقای هوران اماده بشه. نایل ناله کرد وقتی که زین سعی کرد از تخت بلند شه و اون شونه زین رو گرفت و به سمت خودش کشوند. " نه. نرو، من میخوام تا اخر عمرم همینجوری اینجا دراز بکشم"

زین خندید " تو میتونی ولی من باید خونه رو تمیز کنم. "

صورت نایل پرسشگرانه به نظر میرسید و اون گفت " تو داری میگی که خونه ی من به نظافت نیاز داره؟" نایل وانمود کرد که ناراحت شده و بعدش ریز ریز خندید "جدی میگم زین تو میتونی صبر کنی، باشه؟ من میخوام که تو کنارم دراز بکشی و منو ببوسی و کل روز باهام بخندی و به هیچ چیز دیگه ای توی کل دنیا اهمیت ندی ،باشه؟"

"نایل، من حس میکنم اینجا نیاز به تمیز شدن داره"

" چرا؟" نایل بلند شد و دستش رو روی پتو گذاشت.


زین اه کشید و خودش رو کش داد " نایل، من باید یه چیزی رو بهت بگم "

".......خب؟" نایل واقا مضطرب بود.

"امروز صبح موقعی که تو خواب بودی من به پدرت پیام دادم "

قلب نایل تو سینش داشت به شدت میتپید و بعدش اروم زمزمه کرد " زین، تو چه غلطی کردی؟" زین ساکت موند. پس نایل تکرار کرد " من گفتم، چه غلطی کردی؟" (what the fuck did you do?)

"من..من هیچ منظوری نداشتم" زین شونش رو بالا انداخت " من فقط میخواستم بع پدرت ثابت کنم که من یه پسر اوکی هستم که میتونه تمیزکاری انجامک بده و خونه خیلی خوب به نظر بیاد و میتونه غذا درست کنه ،یا هر چیز دیگه ای که اون بگه" (زین حالت خوبه؟!!!!!!!!)

نایل رنجیده بود . اون پتورو کنار زد و از جاش بلند شد " چرا دربارش به من چیزی نگفتی؟"

"من میدونستم که تو میگی نه" زین به اونطرف اتاق رفت و از کمد نایل یه تیشرت برداشت و اونو برد به سمت سرش تا بپوشش.

" من میگفتم نه چون این به جایی نمیرسه" نایل لخت بود و به خاطر همین ملافه رو دور کمرش کشید. " این فقط همه چیز رو بدتر میکنه . تو پدر منو نمیشناسی. تو هیچ چی درباره ی اینکه اون چجوری کار میکنه ،نمیدونی. بذار بهت بگم تو چطوری میتونی چیز هایی که میخوای رو از اون بدست بیاری. تو اماده ای که بشنوی زین؟ گوش بده. نه تو لعنتی اینکار رو نمیکنی. بابای من براش مهم نیست . اون تسلیم نمیشه و نمیدذاره یوربن اینک با مدیریت من باشه یا ......فقط فاک زین. من نمیتونم تورو باور کنم. همه ی اینا مارو به هیچ جا نمیرسونه"

" نگرانی رو تموم کن و بذار من اینو امتحان کنم " زین جین تنگش رو پوشید و سرش رو به سمت نایل برگردوند " فقط بذار من امتحانش کنم....."

" اون عملی نمیشه " نایل به سمت دستشویی رفت و وقتی واردش شد از پشت در گفت "تو عملا درخواست مرگت رو کردی"

Urban Ink(persian translation)(ziall)जहाँ कहानियाँ रहती हैं। अभी खोजें