"Your mind won't let you say that you want me.Your mind won't ever,never let you say what you want."
"ذهنت نمیذاره بگی منو میخوای.ذهنت هیچوقت نمیذاره چیزی که میخوایو به زبون بیاری."
~*~
ناشناس:واقعا باید اسممو عوض کنی
ناشناس:دیگه منو میشناسی
زین:دقیقا نمیشناسمت.
زین:هه حتی اسم واقعیتم نمیدونم
ناشناس:لیام جیمز پین اسم کاملمه
زین:اوه پس بالاخره بعد تقریبا دو ماه تعقیب کردنم,اسمتو بهم گفتی
ناشناس:دو ماه شد؟واو نمیدونستم روزارو میشمردی؛)
زین:آره حالا هرچی,چون دو ماه گذشته احتمالا از تعقیب کردنم خسته شدی.دیگه میشه ,مثلا, این بازیو تمومش کنی؟
زین:حاضرم هرکاری کنم.
ناشناس:هرکاری؟؛)
زین:اون ایموجیه چشمکو استفاده نکن عجیب و مزخرفه وقتی میفرستیش
زین:و اره هرکاری
ناشناس:وقتی گفتم چیکار باید بکنی,نمیتونی بزنی زیرش
زین:اگه از تعقیب شدن راحت میشم,نمیزنم زیرش
ناشناس:قول نمیدم
زین:پس منم کاری که تو میخوایو انجام نمیدم
ناشناس:باشه قبوله.ولی این معامله 1 هفته ایه و باید هرکاری میگم انجام بدی,باشه؟
زین:باشه
ناشناس:فردا میام دنبالت و بهت میگم چیکار باید بکنی.
زین:آه آره باشه
~*~
هلـــــــــــــــــــو گایز!
All the Love Yasi ♥
YOU ARE READING
Unknown || Ziam(Persian Translation)
Fanfiction+کی اون کبودیو روی گردنت درست کرده عزیزم؟امروز صبح اونجا نبود,بود؟ +زین؟ -این چیزی نیست که تو فکر میکنی,نمیدونم چرا اونجاست.جای نیشه,احتمالا یه حشره یا همچین چیزی نیشم زده **لیام لبشو گاز گرفت و خندید,ولی به اندازه کافی آروم نبود. ________ -من عاشق...