24.1.14
مچمو موقع عکس گرفتن ازش، گرفت
دوربینم رو گرفت ، از بین تک تک عکسای
صورت خودش گذشت که هیچ کدومشون
مستقیم بهش نگاه نمیکردن.
گفت که من نـ(باید) عکس گرفتن ازش رو (تموم کنم). قصدشم نداشتم ؛ اون خیلی زیبا بود.
یه لحظه با اون
که به هر شکلی
ضبط نشده باشه
یه لحظه تلف شدهست.
Mahshid.
YOU ARE READING
Blasé ➳ l.s. (persian translation)
Fanfictionمن تمومش نمیکنم، تا وقتی که اون مال من شه.