am 2

1.9K 401 208
                                    

لویی، وقتشه درمورد هری حرف بزنیم

چرا حرف اونو میکشی وسط؟

‌ تو باید با زندگیت جلو بری لویی، و برای اینکه من بتونم در انجام این کار بهت کمک کنم، باید تو خودت ریختنو تموم کنی

من هیچ چیزو تو خودم نریختم، اون حرومزاده ی دیوونه تو Sing Sing زندانیه؛ اون دیگه هیچ ربطی به من نداره

(از روی خشم آه میشه) ما قبلا بارها درمورد این حرف زدیم لویی

حتی نمیفهمم چرا هنوز اینجام، من شاید نهایتا یه هفته اونجا بودم. من قوی ام- همیشه بودم

هری تو زندان نیست، لویی

(چشماش از تعجب کاملا باز میشه و سرفه میکنه) فرار کرده؟

لو-

نه! (موهاشو میکشه) چطوری تونستن اجازه بدن بره؟ (بلند میشه، یه لیوان برمیداره و به سمت دیوار پرتش میکنه)

(بخاطر خرده شیشه های در حال پرواز خودش رو عقب میکشه) تا وقتی حقیقت رو قبول کنی ما این جلسات رو ادامه میدیم لویی، هری تو زندان نیست، بذار با این شروع کنیم که هیچ وقت به زندان نرفته

(درحال نفس نفس زدن) پس همه ی اون آدمایی که کشته چی-

تو میدونی اون هیچ وقت کسی رو نکشته، لویی.

(سکوت)

من این عکس هارو یک بار دیگه بهت نشون میدم لویی و ازت میخوام که عمیقاً بهشون نگاه کنی، تو میدونی چه اتفاقی برای هری افتاده، و من متاسفم که باید دوباره اینارو ببینیم ولی-

(لویی درحال گریه کردن میدَوِه و از اتاق خارج میشه)

Mahshid.

Blasé ➳ l.s. (persian translation)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora