49.1

5.8K 531 314
                                    

یحنایمهبمابمهیمهینهینلیمارمخلمبنلسنایملمخمتبماینینعینعینهبمهمیمهیمهبما حدس بزنین تولددد کیههههههه
عععرررر تولدت مبارککک فسقلییییی 😻😻😻مرسی که اومدی تو این دنیا و زندگی چندین میلیون دختر و پسرو عوض کردی❤مرسی که قوی موندی و قوی موندنو یادمون دادی❤
این پارتو با انرژیاتون بتتترکووونین گایز 💃💃

Louis

با حس قلقلک توی دماغم دستمو بردم سمت صورتم و جلوش تکون دادم. وقتی نرفت بازم کارمو تکرار کردم اما اون موجود مزاحم روی صورتم کشیده میشد.با غرغر چشمامو باز کردم و با یه جفت چشم سبز مواجه شدم

ه-تولدت مبارک توووله

با یاداوری اینکه امروز تولدمه و میرم توی ۱۷ سال با ذوق به هری نگاه کردم و پریدم بغلش. اون تیکه پَری که داشت باهاش دماغمو قلقلک میداد از دستش افتاد و دستاش کمرمو نوازش کردن.
از بغلش بیرون اومدم و با یه لبخند گنده نگاش کردم
+میدونستم یادت نمیره!

ه-عشقم یه هفتس هر روز داری میگی سه شنبه تولدته. چطوری یادم بره؟
+چهار روزه
چشمامو چرخوندم

یه اخم کوچولو کرد بخاطر چرخوندن چشمام ولی چیزی نگفت. اروم و با شیطنت لب زدم "ببشید" و بعد چشمم افتاد به کیک خیلی خیلی کوچولویی که روی میز بود

چشمامو درشت کردم و رفتم سمتش
+واییی نگاششش کنننن چه خوشگلهههه... شوکولاتیییههه!!...

هری یکم خندید و کیکو از روی میز عسلی برداشت. با انگشت از خامش یکم برداشت و سمت دهنم اورد اما قبل اینکه به لبام برسه بی هوا به گونم مالیدش که جیغ زدم و خندیدم.
خودمم از خامش برداشتم که به دماغ هری بمالم ولی سرشو عقب برد و نذاشت...

دوباره انگشتشو خامه ای کرد. سریع با کف دستم گونه هامو پوشوندم که خامه ایم نکنه ولی اینبار جلوی دهنم گرفت. لبامو لیس زدم و زبونمو رو انگشتش کشیدم.با جفت دستام انگشتشو بردم تو دهنم و بعد چنبار مک زدن و چشمایی که مستقیم به چشماش زل زده بودن،شکلاتای انگشتشو خوردم. بخاطر خوشمزگی خامه ناله کردم و انقد انگشت هریو مکیدم تا مطمئن شدم هیچ خامه ای روش نمونده.

وقتی ولش کردم هری با دهن خشک شده و اب دهنی که سعی میکرد بسازتش و قورتش بده بهم خیره شد. یکم با شیطنت نگاش کردم و خیلی یهویی یکم از خامه رو روی لپش مالیدم و در رفتم.

فکنم چند لحظه هنگ کرده بود چون چند ثانیه گذشت تا صدای فریادش که اسممو صدا میزد بیاد. خندیدم و سریع از پله ها پایین اومدم.هری دنبالم افتاد و بخاطرش جیغ زدم بعد اینکه براش زبون درازی کردم. الا بخاطر جیغم از اشپزخونه بیرون دوید

ا-ای وای خدا مرگم بده باز چیکار کردی لویی!؟؟

رفتم سمت مبل مورد علاقم و پشتش گارد گرفتم
ل-الی نذار منو بکشه..

My Hero DaddyWhere stories live. Discover now