64

4.5K 489 579
                                    

Louis

+من خودم یه ددی دارم که به کل دنیا برام می ارزه تو رو میخوام چیکار...

یهو فهمیدم چی از دهنم پرید و دستمو زود جلوی دهنم نگه داشتم. برد گیج نگام میکرد و فکنم در حال تجزیه تحلیل حرف من بود که نذاشتم بیشتر  از این فکر کنه و سعی کردم گندمو جمع کنم...

+منظورم اون نبود مرتیکه منحرف..
مصنوعی خندیدم و حالت نمایشی یکی روی شونش کوبیدم و رومو به سمت برندون که پوکر نگام میکرد چرخوندم

+خب... سم کجا نشسته؟

برد-صبر کن ببینم.. منظورت چی بود پس؟؟

***
سر میز برد و سم نگاه های چندان دوستانه ای نداشتن. همه چی خیلی خوب بود و دیگه اخرای غذامون بودیم که سم حال هری رو ازم پرسید..

س-راستی هری چیکار میکنه؟شرکته نه؟

سرمو براش تکون دادم چون دهنم پر بود.
یکم اخم کرد اما چیزی نگفت و اخرین قاشقشو توی دهنش گذاشت.

غذای تو دهنمو قورت دادم و به سم نگاه کردم
+این روزا سرش خیلی شلوغه دیر میاد خونه...وقتیم که میاد انقد خستست که فقط دلش میخواد بخوابه...

سم با فکر سرشو تکون داد و بعد از نگاه کوتاهی به برندون و گذاشتن دستش روی پای اون طرف من برگشت

س-حیف شد پس... یه مهمونی خاص بود که دوست داشتم شماهم باشین ولی میگی سرش شلوغه.

ابروهامو بالا انداختم یکم از نوشابم سر کشیدم

+مهمونی؟

س-اره یه مهمونیه مخصوص ما اس امیاست و بیشتر همه مثل شما کیتن و ددی ان تا مثل من و برندون اما جالبه... 

سم تند تند کلمه هاشو پشت هم ردیف میکرد و من هر لحظه چشمام با حرفاش گرد تر میشد...شت شت شت..لو رفتم...

برندون سریع به سم اشاره کرد که چیزی نگه و من از قیافه کسی که کنارم نشسته بود کاملا بی خبر بودم... حتی خجالت میکشیدم سرمو بلند کنم و بهش نگاه کنم و انکارش کنم!

لبامو تو دهنم بردم و صورت درهم،خجالت زده،نگران و ترسیده‌مو تا حد ممکن پایین نگه داشتم و به بشقاب خالیم زل زدم

چند ثانیه ای سکوت شد تا بالاخره یکی از شوک درومد و یه صدای جیغ از بین لبای شوکه‌ش بیرون پرید

برد-وات؟؟؟

فکمو جا به جا کردم و اروم سرمو طرفش چرخوندم..

+برد من-

برد-وااات؟؟؟؟

+وای خدا... خیلی خجالت میکشم...

س-خیله خب دیگه شلوغش نکن پسر... اتفاقی نیوفتاده که

برد-نه من میخوام بدونم که.. وااات؟؟؟

My Hero DaddyWhere stories live. Discover now