5. همه حالشون خوبه؟

499 109 81
                                    

قسمت پنجم

* از نگاه کای*

چشمام باز کردم.

روی زمین نمناک کنار جتی که ازش دود بلند میشد پرت شده بودم. با اینکه لبه ی آب سقوط کرده بودیم صورتم داغ بود و گوشام نمی شنید. چشمام کمی می سوخت چون دود شدیدی اطرافم رو گرفته بود.

خودم رو از لبه ی آب به زمین های خشکتر رسوندم و بعد از چند لحظه نشستن داشتم بهتر میشدم. هوا هنوز تاریک بود و بنظر نمی اومد خیلی از وقتی که بی هوش شده بودم گذشته باشه... شاید چند دقیقه.

می تونستم حس کنم که بازوم میسوزه. لباسم خراش داده شده بود. شیشه ی ضد گلوله ی جت که توی آتیش در حال ذوب شدن بود ترک خورده بود و بخشی از ترکش بازوم رو پاره کرده بود.

کُلت کمریم رو چک کردم تا ببینم کار میکنه یا نه و بعد سریع رفتم دنبال بقیه. میگم سریع رفتم اما درواقع دورم چرخیدم تا ببینم بقیه رو میبینم یا نه. بخاطر لرزش ها سرگیجه داشتم. چانیول داشت به کریس کمک می کرد تا از جت بیرون بیاد اما دی.او اونجا نبود.

از چانیول پرسیدم: "دی.او کجاست؟"

اول متوجهم نشد. نزدیک تر رفتم و با تکون دادن شونه ش و کمک کردن برای بیرون کشیدن هیکل 2 متری و نیمه جون کریس از جت اون ها رو متوجه خودم کردم.

وقتی کریس رو بیرون کشیدیم و از جت دور کردیم سوالم رو تکرار کردم:" کیونگسو کجاس؟"

"نمی دونم. اون به تو نزدیکتر بود و کریس گیر افتاده بود و از وقتی سقوط کردیم من داشتم بهش کمک می کردم."

بهش کمک کردم تا کریس بیرون بکشیم و وقتی اون رفت تا به هنری کمک کنه من به سمت دیگه جت رفتم تا ببینم می تونم دی.او رو پیدا کنم یا نه.

اونجا بود و روی زمین افتاده بود. سمتش دویدم و وقتی سرش بالا گرفتم نالید و چشماش باز کرد.

دستاش روی گوشاش گذاشت و پرسید:" کای؟ چه اتفاقی افتاد؟"

از گوشش خون اومده بود و تا کنار گردنش رد خشک شده ی خون رو میشد دید.

"جتمون منفجر شده. تو خوبی عزیزم؟" پرسیدم و بهش کمک کردم تا بلند بشه اینجوری می تونستم ببینم مشکلی داره یا نه.

"فکر کنم خوبم... گوشام یکم... "

"آره... بخاطر فشار هواست... چیز دیگه ای، سرت، دستات... "

" کایآ من همونقدر که تو میدونی که چه چیزایی بعد از تصادف باید چک بشن درموردشون میدونم. من خوبم. فقط فکر کنم شکمم تو صندلی جلویی کوبیده شده چون خیلی درد داره... بقیه کجان... "

تصمیم گرفتم یکم اذیتش کنم چون از صبح حسابی کرمش رو ریخته بود... پس بعد از یه وقفه شروع کردم:" اونا... خب... راستش اونا... نتونستن دووم بیارن... "

Oblivion | Sequel to PWHD 🔫Where stories live. Discover now