بک از اتاقش اومد بیرون و درحالی که نیش اش باز بود راه افتاد سمت اتاق کار چان.
میدونست با این وقت تلف کردن هاش داره چان رو سکته میده اما اینکه اون برای اولین بار جرات نمیکرد چیزی بگه باعث میشد بک بیشتر واسه اذیت کردنش تحریک شه.
بالاخره تونسته بود رییس لجبازش رو حداقل برای چند روز تو دستاش بگیره و تا حالا از بازی با هیچی انقدر لذت نبرده بود!
چان از وقتی بک بهش پیشنهاد کمک داده بود خیلی ارومتر شده بود و با اینکه بک تو چشماش میخوند داره از دستش دیوونه میشه اما چان هیچی نمیگفت...حتی اگه حرفی هم میزد دیگه لحنش مثل قبل نبود.
تقه ای به در زد و رفت تو. سر چان از روی برگه هاش اومد بالا و هوفی کشید.
-نیم ساعت طول کشید...کجا بودی اخه؟
بک شونه ای بالا انداخت.
-میدونم...حالا مگه چی شد؟
چان پلکاش رو روی هم فشار داد.
-بکهیون...الان متوجهی چقدر کار روی سرمون ریخته؟؟؟
بک خنده ای کرد.
-اره...هر نیم ساعت یه بار عمق فاجعه رو هی بیان میکنی...اما مطمئن باش با حرص خوردن هم چیزی درست نمیشه...قول دادی به حرف من گوش بدی...
چان اهی کشید. واقعا نمیخواست باز با هم بحث کنن. امروز که دعوا نکرده بودن و نسبتا دوستانه با هم رفتار کرده بودن اعصابش خیلی ارومتر بود و حتی سریعتر کار کرده بودن چون ناخواسته با هم هماهنگی پیدا کرده بودن.
بک خواسته بود کمکش کنه و این براش ارزش داشت. چان ادم قدرنشناسی نبود که بخواد بی علت هنوزم با بک بدرفتاری کنه.
-خوب...بفرما بگو چیکار کنیم!!!
بک لبخند گشادی زد.
-اول اینکه بهتره بریم تو هال کار کنیم...اتاق کار تو خیلی دلگیره...اینجوری جفتمون کمر درد میگیریم...میتونیم از اون میز چوبی کوچیکای تو کتابخونه استفاده کنیم و بشینیم زمین!
چان با بهت نگاش کرد.
-اما اینجا اتاق کارمه!
بک خندید.
-جایی نوشته اگه اینجا کار نکنی بهت صاعقه میزنه؟
چان فقط دهنش رو عین ماهی باز و بسته کرد.
-اما...
-یا میریم تو هال یا من کار نمیکنم!
بک با ارامش گفت.
-لعنت بهت...
چان زیر لب گفت و از جا بلند شد. با چند بار رفتن و اومدن موفق شدن همه وسایل رو به هال منتقل کنن.
البته در واقع چان خودش بیشتر وسایل رو جا به جا کرد چون بک با وجود هارت و پورت هاش ظاهرا خیلی کم زور بود.
ВЫ ЧИТАЕТЕ
••💮SignMate💮••
Фэнтезиتو دنیایی که همه وقتی هجده ساله میشن یه نشانه روی مچ اشون برای شناسایی نیمه گمشده اشون ظاهر میشه بیون بکهیون نشانه ای نداره!اونم مثل هر هجده ساله دیگه ای روز تولدش با شور و شوق مچ اش رو چک کرد اما هیچ خبری از اون نشانه خاص که قرار بود به بکهیون سرنو...
