*محل توقف*

1.6K 364 55
                                    

آقا!! میزوکیم واسم تیزر زدهههههههههههههههههههههه!!!

از دید جیمین

سرده. نمیدونم کجام. نمیتونم چیزی ببینم.

همه چیز، به جز یه نور که اون طرف راهه، تاریکه. اون نور به نظر نزدیکه اما در عین حال تا ابد دوره. انگار میتونم به راحتی لمسش کنم اما اگه ساعت ها هم راه برم هیچ وقت بهش نمیرسم.
"جیمین"
نگاهم رو به سمت پیکره ی مه آلودی که جلوم ایستاده می چرخونم. نمی دونم چرا قبلا متوجه این نشدم که تنها نیستم؟

بریده بریده گفتم:" بـــ-بله؟"
صدای نرمی به آرومی پرسید:" میدونی کجا هستی؟"
مطمئن نبودم که اون؛ مرده یا زن. جنسیت صداش مشخص نبود؛ بخشی از تن صداش هم مردونه به نظر می رسید و هم زنونه.

" نه."
پرسید:" یادت میاد چه اتفاقی افتاده؟"
" نه."
بعد، شنلش رو کنار زد و من از زیباییش متعجب زده شدم. متوجه شدم که اون یه زنه.
فکم سقوط کرد:" تــ-تو کی هستی؟"

لبخند زد:" من اسامی زیادی دارم اما تو میتونی من رو...'میا' صدا کنی."

اومد پیشم نشست: "تصادف رو یادت میاد، جیمین؟"
تو سکوت سرم رو تکون دادم و میا گفت:" قضیه رو برات ساده میکنم. تو با یه ماشین تصادف کردی و تو یک رودخونه غرق شدی. تو مُردی، جیمین."
وقتی دستم رو میگیره لبخندش کمرنگه. نفسم رو حبس میکنم:" نـ-نه، این امکان نداره."
سعی می کنم باهاش بحث کنم، که بلافاصله تصاویر جلوم ظاهر میشه؛ وقتی برای برگشتن به خونه تنها مونده بودم، برف میومد، یه ماشین به سمتم اومد و شیشه ها شکست و تو آب یخ زده افتادم.

دستی که خیلی دیر به سمتم دراز شد... همه و همه برام تکرار میشن.
یه اشک از روی گونم هام میغلطه:" من مُردم."
"بله."
برای اینکه سعی کنم بهش فکر نکنم فقط پرسیدم:" اینجا چیه؟"
نمیدونم چه احساسی باید داشته باشم. آیا این خیلی بده که احساس میکنم راحت شدم؟!
توضیح داد:" اینجا میانه است. معمولا کسایی که میمرن، اینجا دو راه جلوی پاشون قرار میگیره و بسته به تصمیماتی که تو زندگیشون گرفتن، میتونن یا به جهنم برن یا به بهشت؛ یا اینکه اجازه داشته باشن که دوباره انجامش بدن."
اخم کردم: " د-دوباره انجامش بدن؟"
تایید کرد:" ما به هر فرد این گزینه رو میدیم تا بخوان تصمیمات شون رو عوض کنن و سرنوشت شون رو بسازن. اگه یه قاتل پشیمون باشه، اجازه ی دیگه ای بهش داده میشه تا بره و اشتباهاتش رو درست کنه و زندگی هایی که گرفته رو رها کنه که البته این بسته به تصمیماتش تو زندگی بعدیش داره."
فکر کردم؛ اوه، wow این واقعا...بی نظیره.
پرسیدم:" اونایی که پشیمونی ای یا چیزی برای بازگشت بهش نداشته باشن چی؟"

شونه ای بالا انداخت:" به هر حال بعضی ها تصمیم میگیرن دوباره انجامش بدن تا دوباره زندگی شون رو یک بار دیگه تجربه کنند و بعضی ها هم تصمیم می گیرن همین جوری این راه رو ادامه بدن و بعد به زندگی ابدی برن."
زمزمه کردم:" من یه شانس دیگه میخوام."
به نگاه جدیم زل زد و گفت:" باید بدونی که شانس دوباره داشتن به این معنی نسیت که سرنوشتت عوض میشه. تو دوباره توی همین سال؛ یعنی 30 سالگیت خواهی مرد. اما روزش رو دقیق به یاد نخواهی آورد، هیچ کاری نمیتونه این سرنوشت مُردن رو تغییر بده و مطمئنن باش غیر قابل اجتنابه. این تنها چیزیه که تو این زندگی جدیدی که بخوای شروعش کنی نمیتونی تغییر بدی."
بهش فکر می کنم. مرگم اونقدرهام بد نبود.
زجر آور نبود و تا جایی هم که یادمه خیلی هم سریع اتفاق افتاد. مطمئنا اون قدری سخت نبود که به خاطرش این تجربه ی دوباره رو از دست بدم.
گفتم: " باشه. میخوامش. حـ-حالا چکار باید انجام بدم، این چطوری عمل میکنه؟"

"بهت اجازه میدن انتخاب کنی چه زمان و مکانی رو میخوای بهش برگردی و بخوای ازش شروع کنی. بعضی ها انتخاب می کنند کامل دوباره از اول به دنیا بیان و همه چیز رو از اول شروع کنن. اما بعضی ها یه زمان خیلی خاص رو انتخاب می کنن که به اون زمان برگردن. بستگی به خودت داره."
آب دهنم رو قورت دادم. بهش فکر میکنم و زمانی از زندگیم رو به یاد میارم که همه چیز از اون جا برام خراب شد. ساده هست. میتونم برگردم به دبیرستان.

بهترین زمان زندگی کوتاهم. زمان قبل از اینکه همسرم رو بپذیرم و زمانی که هنوز آزاد بودم...
"15 سالگی." این رو زمرمه کردم و ادامه دادم: "میخوام برکردم به وقتی که 15 سالم بود."
سری تکون داد، بشکنی زد و یه قرار داد طوماری شکل به وجود آورد:" امضاش کن. بعد من تو رو به خواب عمیقی فرو میبرم و وقتی بیدار شی خودت جایی بیدار میشی که از درون بیشتر دوست داشتی اونجا باشی. لطفا به یاد داشته باش که فقط 15 سال برای زندگی کردن داری. این رو توی ذهنت نگه دار."

بعد به نرمی گونه ام رو بوسید و دستش رو رو سرم گذاشت:" موفق باشی، پارک جیمین. امیدوارم که زندگیت معنی پیدا کنه و شادی رو تجربه کنی. دوباره به زودی می بینمت."
طی چند ثانیه، میا از جلوی چشمام ناپدید شد و همه چیز جلوی چشمام تاریک شد.


. خانم ها آقایون با یه تشابه اسمی طرف هستیم!! اسم من هم میا هستش اما این میا اینطوری نوشته میشه Miya و اسم من اینطوری: Mia

Time; YoonMin | Per TranslationWhere stories live. Discover now