chapter 25:my blue dream

1.2K 215 49
                                    

ووت و کامنت فراموش نشه!
کامنت اصلا فراموش نشه!

***
سال ۲۰۱۳
دید هری

منو لویی به سوییت خودمون رسیدیم
وقتی به سوییت نگاه میکنم خاطره های قشنگی برام مرور میشن
خاطره های روز هایی که عاشق این موجود دوست داشتنی شدم

عشق نسبت به لویی یکی درست ترین حس هایی که تاحالا داشتم

لویی از پشت بغلم کرد و سینمو لمس کرد. سرشو توی پشتم فرو کرد

لویی:توئم به همون چیزی که من فکر میکنم فکر می کنی؟

پشتمو بوسید

دستشو گرفتم

هری:تو به چی فکر میکنی؟

لویی نفس عمیق کشید

لویی:به اینکه روز اول وقتی تورو اینجا دیدم چقدر خوش حال شدم ..... به اینکه شبا چقدر توی خواب نگاهت کردم..... به اینکه منو بوسیدی.....به عشقمون اعتراف کردیم....

لبخند مخفیانه ای زدم

هری:منم به همه ی اینا فکر میکردم. به همه ی چیزایی که به تو مربوط میشن لو...

سمت لویی چرخید و نگاهش کردم
دستشو گرفتم و بوسیدم

هری:تو همه زندگیه منو پر کردی لو.....

لویی بهم نگاه میکرد و لبشو گاز میگرفت
توی چشماش نگاه کردم

لویی:هری....تو...تو بهترین اتفاقی بودی که توی زندگیه من افتاده

نزدیکتر اومد

لویی:هیچ ایده ای نداری چقدر میخوامت...

چشمای آبیش تیره شده بود و شهوت توشون موج میزد

لویی:تو...تو....همش تو.....

لویی دیگه طاقت نیوورد

پشت گردنمو گرفت و صورتمو پایین اورد

لبامو محکم بوسید و دستشو توی موهام فرو کرد.
لباشو رو لبام حرکت داد

روی تخت هولم داد و روی رونم نشست
بوسمون داشت عمیق تر میشد .
دستمو زیر لباس لویی بردم و بدنشو لمس کردم .
لویی زبونشو روی لبام فشار داد و بهش اجازه دادم که وارد دهنم بشه
زبونش روی زبونم حرکت میکرد و منو بیشتر تحریک میکرد
لویی پشت تیشرتمو بالا داد انگار میخواست درش بیاره

بین بوسمون وقفه ای افتاد و من سریع تیشرتو از بدنم جدا کردم و روی زمین انداختم
لویی خندید

همون طور که دست لویی روی بدنم حرکت میکرد بوسمونو شدیدتر می کردیم
یه گاز خیلی کوچیک از لب لویی گرفتم
لویی کمی خندش گرفت اما ادامه داد

منم دلم میخواست تیشرت لویی رو در بیارم اما لویی
یهو مقاومت کرد

هری:مشکلی هست لویی؟

let's dream about those ocean eyes(L.S)(completed)Where stories live. Discover now