2.

5.7K 833 76
                                    

باد بزن پر قرمز رنگشو روی زمین انداخت و به پشت روی کفپوش اتاقش افتاد

-"اههه...کمرم درد گرفت"

-"هنوزم نمیخوای غذاتو بخوری جیمینا؟"

نشست و نگاهی به منبع اون صدا که کسی بجز مادرش نبود کرد
حتی با دیدنش هم مبتونست لبخند بزنه چون واقعا عاشقش بود

-"اُما..چرا نرفتی..گفتم که وقت ندارم..."

بادبزنو تو دستش گرفت و بلند شد تا دوباره تمرین کنه ولی با گرفته شدن دستش و صدای مادرش متوقف شد...حتی با وجود اروم بودش هم میتونست بفهمه نگرانه

-"میدونم فردا میان و باید بی نقص انجامش بدی و این خیلی مهمه!ولی باید غذاتو بخوری و استراحت کنی...تو این دو ماه گذشته انقدر تمرین کردی که بدنت لاغر تر از دخترا شده"

-"اُماااااا"

زن با اخم ظریفی که روی ابرو هاش شکل گرفته بود نشوندش و میز غذایی که با وسواس اماده کرده بود سمت پسرش کشید

-"همشو برای تو درست کردم...ارباب گفته بخاطر سخت کوشیت بهمون هدیه میده...هر چیزی که بخوای!...تو برای من بهترین فرزندی جیمینا.."

لبخندی به زیبایی لبخندش زد و چاپستیک هاشو به دست گرفت...دیگه نمیتونست مخالفت کنه و باید شکم گرسنه‌ شو سیر میکرد...با دیدن مکث مادرش تکه گوشتی جدا کرد و جلوی دهانش گرفت

-"نه نه من نمیخورم..."

اجازه‌ ی مخالفت نداد و با استفاده از باز بودن دهان مادرش تکه گوشت رو به خوردش داد...با صدای بلند به اخم میون ابرو های ظریفش خندید...خنده ای که میدونست مادرش عاشق تماشا کردن و شنیدنشه

-"میدونم چیزی نخوردی تا برای غذا بپزی پس بخورشون،من بدون تو نمیتونم بخورم"

***


مرد دستی به سر پسر جلوش کشید

-"سربلندم کن جیمین!تو از همه ی دختر های روستا زیباتری...مطمعنم کیم سونگیول با دیدن رقصت دست از اذیت کردنمون برمیداره..."

تعظیمی به مرد جلوش کرد

-"بله ارباب"

نگاه مرد پر از افسوس بود..نمیخواست قربانیش کنه..امیدوارم بود هیچوقت این اتفاق نی‌ افته

-"اگر مادرت قبول میکرد همسرم باشه حداقل پسرم به حساب می اومدی و انقدر برای محافظت شدنت نگران نبودم"

تعظیم دوباره ای کرد و سعی کرد راهی برای فرار پیدا کنه

-"با اجازتون من میرم که اماده بشم"

قبل از اینکه بتونه دور بشه دوباره صداش کرد

-"جیمیناا...میدونم اینو که تو بجای دخترهاموم برقصیو خودت خواستی اما اگر اون مرد به خلوتش دعوتت کرد هرچیزی که ازت خواستو رد میکنی فهمیدی؟حتی اگر به خطر جون همه ی مردم روستا باشه ردش میکنی!!"

𝐺𝑒𝑖𝑠𝒉𝑎 |✨| 𝒌𝒐𝒐𝒌𝒎𝒊𝒏 *Where stories live. Discover now