🎬Black Eyed.32🎬

1.6K 362 112
                                    

دستشو داخل جیبش برد و با بیرون آوردن کلیدش سمت در رفت. متوجه بود که کریس حتی ماشینو روشن نکرده. پس برای آخرین بار برگشت و براش دست تکون داد. چراغ های جلوی ماشین دو بار روشن و خاموش شدن و ماشین روشن شد. چانیول لبخند آرومی زد و سمت در برگشت. کلید رو تو قفل در چرخوند و وارد خونه شد.

گرمای لذتبخش خونه از همون جا جسم سردشو در آغوش گرفت. کفش هاشو جلوی در از پا درآورد و وارد راهرو شد. نمیخواست برای بکهیون مزاحمتی ایجاد کنه. فقط لحظه ای که داشت از توی هال رد میشد برگشت و برخلاف انتظارش متوجه دو نفر شد.

وقتی یهو وایساد و برگشت نظر بکهیون و کسی که کنارش بود به اون سمت جلب شد. پسر بود. موهاش تیره و کمی بلند بودند. یه گوشواره زنجیر دار که از گوشش آویزون بود و خالکوبی ریزی کنار گوشش نقش بسته بود. چشم های بزرگی داشت که دورتا دورشون تا حدودی تیره بودن و لب هاش، درشت اما خشک بودن. به نظر غریبه می اومد اما چانیول حدس میزد قبلاً یه جایی دیدتش.

نگاهش برای چند لحظه با نگاه پسر ناشناس تلاقی کرد و لحظه بعد متوجه گردتر شدن چشم های درشتش شد. نفهمید چرا اون پسر بلافاصله لپ تاپ شو از روی پاش برداشت و بلند شد. اما وقتی دهنشو باز کرد، فهمید اون پسر خیلی هم غریبه نیست. "سوسنگ نیم؟" لحنش شوکه بود و چانیول حداقل فهمیده بود اون پسر میشناستش و پیشوندی که قبل از اسمش استفاده کرده بود هم سرنخ خوبی بودㅡ سوسنگ نیم!

چانیول نتونسته بود معلم شاگرد های زیادی باشه. با کاری که کرد بلافاصله مجبور شد از شغلش استعفاء بده. اما چرا نمیتونست این پسر رو بخاطر بیاره؟ نگاه بکهیون با دیدن واکنش کیونگسو رنگ خشم گرفت. اون پسره ی احمق نمیدونست چانیولِ عوضی چه بلایی سرش آورده وگرنه حالا این قدر هیجان زده و دلتنگ بهش خیره نمیشد.

"آقای پارک منو نشناختید؟" وقتی سکوت چانیول طولانی تر شد کیونگسو با لحن دلخوری پرسید و چانیول نمیدونست اون لحظه چی بگه که دل اون پسر رو نشکونه و در عین حال بهش بفهمونه که هیچ خاطره ای ازش نداره.

"من دو کیونگسو ام. کلاس پنجم شما معلم من و بکهیون بودید. بکهیون بهم گفته حالا با هم زندگی میکنین. واقعا منو یادتون نیست؟" دو کیونگسوㅡ حالا یادش می اومد. همون پسره قد کوتاه و بانمک با لبای قلبی شکلㅡ واقعاً تغییر کرده بود.

"چقدر عوض شدی؟" نفهمید کِی افکارشو به زبون آورد. متوجه لبخند تلخی که رو لبای پسر کوچیک تر نشست نشد. "بله. یکم عوض شدم. شماهم عوض شدید. خوشتیپ تر شدین. انگار نه انگار ۸ سال گذشته. هنوزم به همون اندازه جوون و خوش قیافه اید" تعریف طولانیش باعث خنده چانیول شد. از کی تاحالا اینقد سر و زبون دار شده بود؟ اون طور که یادش می اومد حتی جرات نداشت جلو معلمش سرشو بالا بیاره.

کیونگسو جلوتر اومد و برای تجدید دیدار دوبارشون باهاش دست داد و کوتاه بغلش کرد و اون لحظه بود که چان متوجه بوی غلیظ سیگارش شد اما چیزی نگفت. حتی نپرسید چرا کیونگسو تو خونه شه. به هرحال کارهای بکهیون هیچ ربطی به اون نداشت. در واقع کارای هیچکس به اون مربوط نمیشد. پس بعد از رد و بدل شدن صحبت کوتاهی بین خودش و کیونگسو به اتاقش برگشت و درو پشت سرش بست تا مزاحم نباشه.

༺ 𝕭𝖑𝖆𝖈𝖐 𝕿𝖞𝖊𝖉 ༻Where stories live. Discover now