ᴘᴀʀᴛ 5🌙

12.4K 1.8K 1.5K
                                    

*فلش بک*

سر آستین کت اسپرتشو مرتب کرد و همونطور که منتظر سهامدار ژاپنی نشسته بود یه تکیلا سفارش داد. یه قرار کاری مزخرف دیگه که میدونست قراره به کجا کشیده بشه. اول مشروب خوردن و درمورد کار صحبت کردن بعد لاس زدن!

اگه مشروب خیلی زود اثر کنه و مرد ژاپنی از قبل برنامه ریخته باشه، جونگ کوک حدس میزد که صبح روز بعد نه تو بغل دوست پسرش بلکه تو بغل یه مرد غریبه بیدار میشه.

یکم از مشروبش رو نوشید و به این فکر کرد که این ماه چند بار به تهیونگ خیانت کرده. پنج بار؟ با این دفعه میشد شش بار؟

البته که اصلا واسش مهم نبود‌. این ها همش قرار های کاری بودن که برای آینده خودش و تهیونگ، و شرکت مفید و بجا بود. عذاب وجدان نداشت چون فقط به موفقیت فکر میکرد حالا از هر راهی. و این مشکل دوست پسر غد و حساسش بود که توی قرن بیست و یکم هنوز روشن فکر نشده بود!

-آنیو جونگ کوکا!

کوک با شنیدن صدای مرد سمتش برگشت و لبخند زد، سلام کرد و بهش گفت کنارش بشینه. بعد توی دلش به لبخند رو اعصاب و اون آنیو گفتنش فحش داد. انگار که فقط از کره ای همینو میدونست و بعد با لهجه افتضاح انگلیسش وراجی میکرد. اما کوک باید اروم میبود و همه این افکارشو پشت یه لبخند قایم میکرد تا این امضا رو هم بگیره.

مرد هم نوشیدنی خنکی سفارش داد و گفت:
-فکر نمیکردم امشب بیای.
-چرا همچین فکری میکردین؟

یه نگاه به اطراف انداخت و جواب داد:
-چون معاون هیچ شرکتی خارج از زمان اداری برای امضا قرارداد نمیاد.
-آقای امیکو شرکت ما کاملا متفاوته. برای همین هم هست که کمتر از دو سال به صدر آسیا رسیده. همه کارمند ها تمام وقت در اختیار مشتری و سهام داران.

-همه کارمند ها یا فقط شما؟
دست روی رون های پُر جونگ کوک کشید:
-یه علت اصلی که میخوام اینجا سرمایه گذاری کنم شمایید اقای جئون.

کوک کمی خودش‌ رو به مرد نزدیک کرد و با لبخند گفت:
-اوه چطوری؟
-بنظرم ارزشش رو دارین.
و دوباره کوک با لحن لوندی گفت:
-اینقدر باهام رسمی حرف نزن! و خب کی میخوای برگه رو امضا کنی و بهم بدی؟

امیکو که حالا چیزهایی که درمورد این معاون شنیده بود رو به چشم میدید و حس میکرد، چشمکی زد و برگه رو از داخل کیفش درآورد:
-همین الان هانی!
و اون امضا طلایی رو زد و برگه رو با احترام به معاون داد.

کوک راضی از چیزی که خیلی سریع و بدون رفتن به اتاق خواب به دست آورده بود، لبخند روشنی زد و با برق نگاهش به مرد خیره شد:
-امیدوارم از اینکه با ما قرارداد بستین پشیمون نشین.
-بهت اعتماد دارم پسر. مطمئنم ناامیدم نمیکنی.

بعد دستش رو خیلی آروم از روی رونش به سمت عضو خصوصیش برد.

جونگ کوک بیشتر از قبل به مرد نزدیک شد طوری که پاهاشون توی هم قفل بشه. کمی از تکیلا رو نوشید و سعی کرد خونسردیشو حفظ کنه. حالا که رضایت مرد رو جلب کرده بود باید یکم دیگه صبر میکرد تا این بازی با تنش هم تموم بشه.

𝑩𝒂𝒄𝒌 𝑻𝒐 𝒀𝒐𝒖 •< 𝑽𝒌𝒐𝒐𝒌 >•  [ 𝑪𝒐𝒎𝒑𝒍𝒆𝒕𝒆𝒅 ]Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang