Pt:5

2.3K 568 383
                                    

ده دسامبر، ۸:۳۸، زین مالیک

تنهایی رو چطور میشه معنی کرد؟ مرگ رو چطور؟ تنهایی قبل از مرگ رو چطور؟ تنهایی بعد از مرگ رو چی؟ تنها مردن رو میشه معنی کرد؟

تنها مردن توی این خونه چقدر میتونه دردناک باشه رفیق؟ تو تنها بودی؟ تنهایی رو انتخاب کردی؟ شاید هم تنها رفتن چیزی بود که تورو از این همه رنج و غم آزاد میکرد.

《رفتن》 کاری که خیلی خوب بلد بودی.

اما من هیچوقت رفتن بلد نبودم. درواقع چیزی وجود نداشت که رفتنم روش تاثیری بذاره. اما تو چیزی داشتی که رفتنت اون رو به نابودی بکشونه، و اون من بودم.

نمیدونم برای چی مینویسم. نمیدونم این نوشته‌ها به درد کی میخورن؟
شاید روزی برگردی و این‌هارو بخونی.

توی تنهایی درحال غرق شدنم. حتی اگه مرگ هم طنابی به سمتم پرتاب کنه، به طناب چنگ میزنم.

امروز صبح سعی داشتم اسمت رو به یاد بیارم.
تموم شد، من رو به سقوطم. از یاد بردن تو آخرین تیر نابودی منه. تو تنها چیزی هستی که همیشه سعی دارم به یادش بیارم تا حس کنم زنده‌ام. هنوز وجود دارم.
این در حالیه که تو خیلی وقته وجود نداری.

لیام، رفیق من، مرد من
زندگی با ما چطور تا کرد؟
با تو چطور رفتار کرد که رفتن رو ترجیح دادی؟
آخرین لبخندت به حدی زیبا بود که گاهی فکر میکنم انقدر مشتاق بودی تا همه چیز رو تموم کنی؟
الان آزادی؟ درد نمیکشی پسر؟

تو به آزادی خودت لبخند زدی یا به منی که اسیر آینده باقی میموندم؟
چیزی توی سینه‌م در حال سنگین شدنه، نیاز دارم درش بیارم و دفنش کنم، شاید سبک شدم.

-لی
+هوم
-خوبی؟
+خیلی
-از وقتی برگشتی چیزی نخوردی، چیزی نگفتی و حتی چیزی نکشیدی.

پوزخندی زدم که هیچ معنی‌ای نداشت.

+زیاد حرف میزنی

-میتونی جواب بدی خفه شم. هوم؟ نظرت چیه؟

+بس کن من خوبم

-حقیقتا دروغگوی خوبی نیستی

+چی باعث شده فکر کنی حالم بده؟

-چون خیلی از خوب بودن فاصله داری؟

+باشه خوب نیستم. میخوای چیکار کنی؟ چی عوض شد؟

-هیچی حداقل یه آشغال دروغگو نیستی

+واقعا روی اعصابی. چرا سعی نمیکنی گمشی؟

-اتفاقا دارم همینکارو میکنم. کار دارم. فعلا

لیام خوب نبود. سنگین بود و آشفته. خیلی زخمی تر از قبل. بالهاش شکسته شده بودن
قلبش. قلبی براش نمونده بود. حتی سعی نمیکرد روی زانوهاش بایسته.
لیام خسته بود و بی رمق. لیام از پا افتاده بود.

EMPTY NOTEWhere stories live. Discover now