🍁 تو عاشق منی؟! 🍁

2.2K 319 73
                                    

جیمین به محض بیدار شدن، متوجه گرمای بدنی شد که بغلش کرده بود. چشماش رو با دستاش مالید ولی وقتی دوباره چشماش رو باز کرد، نمیتونست هیچی بجز اون سینه ی برهنه ی روبه روش رو ببینه. گیج شده بود ، نمی‌دونست کجاست یا چطوری به اونجا اومده... چند بار دستش رو به قفسه ی سینه ی فرد رو به روش فشار داد تا بتونه عقب بره و بلند شه ولی هر بار تلاشش بی فایده بود.

در عرض یه لحظه بوی ملایم گل توی بینیش پیچید و جیمین با شناختن اون بو نفس عمیقی کشید و لبخندی زد و دست از تقلا برداشت. جانگ کوک...

اون بو، بوی لوسیون بدن جانگ کوک بود و این نشون میداد که کسی که انقدر سفت بغلش کرده، جانگ کوکه و حسی بهتر از اون براش وجود نداشت.

دستاش رو بالا آورد و روی سینه ی برهنه ی جانگ کوک کشید و با انگشتاش شکلای فرضی روی پوست صافش کشید. تمام اتفاقات شب قبل یادش اومد... اینکه چرا و چطور اونجا بود. فکر کردن به شب قبل باعث شد دوباره لبخندش از بین بره.
نمی‌خواست به مامانش فکر کنه، نه حداقل الان که روی تخت جانگ کوک بود و جوری توی بغلش بود که نمی‌خواست هیچ جوره ازش جدا بشه. سعی کرد همه چیز رو راجب دیروز فراموش کنه و دوباره انگشتش رو روی پوست جانگ کوک کشید.

_نکن قلقلیم میشه...

جیمین با شنیدن صدای آروم جانگ کوک، با ترس عقب کشید و دستش رو پایین انداخت. نمی‌دونست جانگ کوک بیداره و خیلی خجالت کشیده بود و حس می‌کرد صورتش چند درجه قرمز شده...

فورا دوتا دستاشو جلوی صورتش گرفت و صورتش رو پوشوند، چون میدونست که حتما الان قیافش به خاطر خواب آلودگی خیلی مزخرف شده و نمی‌خواست جانگ کوک اونطوری ببینتش...

_چرا صورتت رو پوشوندی؟

جانگ کوک با صدای خسته ای گفت و با گیجی اخمی کرد.

_الان مطمئنم زشت شدم.

جانگ کوک خندید و به یکی از دستاش تکیه داد تا بتونه روی جیمین خم بشه و بهتر ببینتش. جیمین به خاطر از دست دادن گرمای بدن جانگ کوک ناله ای کرد ولی جانگ کوک بی توجه به اون، دستاش رو روی دستای جیمین گذاشت و آروم دستاش رو از صورتش جدا کرد و مثل همیشه با قیافه ی با نمک  جیمین رو به رو شد.

حتی با موهای شلخته و گونه های پف کرده و چشمای خواب آلودش، بازم از نظر جانگ کوک خوشگل ترین آدم دنیا بود.

_مطمئن باش اصلا زشت نیستی...

جانگ کوک با لبخند گفت و انگشتش رو زیر چونه ی جیمین برد و سرش رو بلند کرد. برای چند ثانیه نگاهشون توی همدیگه قفل شد ولی جیمین تحمل اون نگاه رو نداشت پس دوباره سرش رو پایین انداخت.

جانگ کوک همونطور که به دستش تکیه داده بود، تمام حرکات جیمین رو زیر نظر گرفت. جیمین مطمئن بود که اگه یکم دیگه اون وضعیت و اون نگاه ها ادامه پیدا کنن، کنترل خودش رو از دست میده، پس فوری بلند شد و سرجاش نشست.

 my mom's boyfriend 〽️Where stories live. Discover now