آرامش

295 51 7
                                    


پدر روی مبل تک نفره مجللی که بخشی از اتاق رو اشغال کرده بود نشست.

میز شیشه ای نسبتا بزرگی مقابل مبل قرار داشت و در طرف دیگه میز مبل دو نفره ساده ای قرار داشت.

مبل ها با هم در تضاد بودن ولی به خوبی نشون میدادن که چه کسی برتری داره.

نامجون با سینی کوچیکی حاوی دو لیوان ساده که به خاطر طرح و رنگ محتویاتشون مشخص نبود رو روی میز قرار قرار داد.

پدر با دست به مبل دونفره اشاره کرد.

+: چرا نمیشینین تا راحت تر با هم صحبت کنیم. چنین مسئله مهمی رو نمیشه ایستاده حل کرد.

هوسوک نگاهی به نامجون و جونگ کوک که دو طرف پدر ایستاده بودن انداخت.

یونگی همینطور روی میز نشسته بود و با پوزخندی که بر لب داشت به جیمین نگاه میکرد که سعی داشت خودش رو کاملا پشت هوسوک پنهان کنه.

تهیونگ مثل گربه ای کوچیک روی پاهای پدر خزید. سرش رو روی سینه پدر گذاشت.

پدر همین طور که پشت تهیونگ رو نوازش میکرد منتظر به هوسوک نگاه میکرد.

هوسوک: فکر نکنم ایستاده یا نشسته فرقی داشته باشه.

به پسرایی که دور تا دور پدر بودن اشاره کرد.

پدر: خب من که نمیتونم پسرام رو از اتاق بیرون کنم. اونا هم کنجکاو و مشتاقن. من هنوز هم مطمئن نیستم که تو واقعأ چیزی که میخوام رو داری یا نه.

هوسوک شونه هاش رو بالا انداخت. دست جیمین رو گرفت و به سمت کاناپه راه افتاد.

هوسوک: به هر حال تعداد احمقهای این اتاق بیش از حد زیاده. و میتونیم امتحان کنیم تا مطمئن شیم دارمش یا نه.

پوزخندی زد.

یونگی: حرفه دهنت رو بفه_...

پدر: پسرا...

یونگی خودش رو جمع و جور کرد ولی همچنان با خشم به هوسوک نگاه میکرد.

هوسوک، جیمین رو روی مبل کنار دیوار نشوند و خودش هم کنارش نشست. دستش رو روی زانوی جیمین گذاشت.

جیمین با یک دست لباس هوسوک رو توی مشتش گرفت و با دست دیگش ساعد هوسوک رو نگه داشت و صورتش رو پشت بازوی هوسوک پنهان کرد.

پدر: چرا یکم گلوتون رو تازه نمیکنین؟

هوسوک: همین طوری بهتره. به هر حال صحبت زیادی نیست. من چیزی دارم که تو میخوای و تو هم در عوض میتونی آزادی جیمین رو بهش برگردونی. یه معامله دو سر برد.

You're Not AloneWhere stories live. Discover now