2nd : Proposal

791 228 9
                                    

" کیم سوک جین می‌شه لطفا منو خوشحال ترین مرد روی زمین بکنی و باهام ازدواج کنی "
نامجون در حالی که روی زانوش جلوی دوست پسرش زانو زده بود و اینا رو گفت .

جین در حالی که اشک داخل چشم‌هاش جمع شده بود و قطره‌های اشک یکی بعد از دیگری روی صورتش می‌ریختند و صورتش رو خیس میکردند گفت " نامجوناااااا ... معلومه که این کار رو میکنم ، بله بله ، هزار تا بله نه نه صد هزارتا بله " این رو گفت و نامجون رو بغل کرد و بوسید .

آنها از هم جدا شدن و نامجون به سمت دوستاش برگشت و جام شراب را بالا برد و با ذوق وصف ناپذیری داد زد " بچه‌ها بله رو بهم داد! "

♡♡♡

یونگی تنها تو خونه‌اش بود و  کانال‌های تلویزیون رو بالا و پایین میکرد تا یه چیز خوب و به درد بخوری برای دیدن پیدا کنه. کنترل به دست ، ذهنش منحرف میشهبه اتفاقی که یکم قبل اتفاق افتاده بود و از پسری که توی گلفروشی دیده بود تا موضوع خواستگاری و یادش اومد که چقدر همه برای زوج تازه بهم رسیده خوشحال بودند ، اون هم برای دوستاش خیلی خوشحال بود . البته که خوشحال بود ولی نمی‌تونست به این فکر نکنه که دلش یه چیزی دقیقا مثل همون اتفاق رو توی زندگیش میخواست.

یونگی سریع سرشو تکون داد و سعی کرد از فکر بیرون بیاد و روی بشقاب غذای جلوش و همین طور تلویزیون تمرکز کنه.

Roses & Guns / Sope (Translated)Where stories live. Discover now