5th : Meet him again

669 209 11
                                    

زنگ بالای در گل فروشی به صدا دراومد و به همه خبر باز شدن و اومدن کسی رو میداد.

دو پسر خوشتیپ وارد مغازه شدند و اطراف رو بررسی میکردند یکی از اونها از دسته گل‌های زیبای اطرافش هیجان زده شده بود و دیگری به رفتار آدمهایی که تو مغازه بودند نگاه میکرد.

یونگی یه پسر ریز جسته با موهای بلوند رو دید که از در پشتی گذشت و به سمت اونا اومد.

پسر به اونا لبخندی زد و مودبانه پرسید " سلام، چطور میتونم کمکتون کنم؟ "

یونگی به پسر نگاهی انداخت " ما اومدیم برای مراسم عروسی گل سفارش بدیم. "

در حالی که دفتر و خودکار رو برای نوشتن جزئیات سفارش بیرون میاورد گفت " اوه ... عروسی ... کی قراره برگزار بشه؟ "

" تقریبا دو تا سه هفته‌ی دیگه... "

"چه نوع ... "

"جیمین من به کمکت نیاز ... " حرف پسر ریز نقش که یونگی احتمال میداد اسمش جیمین باشه توسط پسری با موهای قرمز قطع شد اون همونی بود که دفعه‌ی قبل دسته گل رو ازش تحویل گرفته بود همون پسری که زیاد میخندید.

مرد مو قرمز وقتی اون دو نفر رو دید شرمنده تعظیم کرد و گفت " اوه ... لطفا منو ببخشید نمیدونستم که مشتری داریم. "

به اون دو نفر نگاهی انداخت و مرد مو مشکی رو با اون پوست برفی شناخت " هی ... تو همونی هستی که دفعه قبل یه دسته گل واسه خواستگاری دوستت گرفتی؟ "

یونگی با سر تایید کرد .

بهشون لبخندی زد و " اوه... از دیدنت خوشحالم چه چیزی باعث شده دوباره بیاید اینجا؟ "

جیمین پرید وسط و گفت " میخواستن گل برای عروسی سفارش بدن. "

پسر دوباره خندید و با هیجان دست زد و گفت " واااای ... عروسی ... من عاشق گل آرایی برای عروسیم. "

جیمین " اوهوم، منم داشتم جزئیات سفارششون رو ازشون میگرفتم که تو یهو پریدی وسط ... "

دوباره شرمنده شد و " اوه، هه هه، من بازم معذرت میخوام " و سریعا اضافه کرد " اوکی، میتونیم از همونجا ادامه بدیم. "

یه ساعت بعد همه جزئیات رو مشخص کرده بودند

جیمین " اوکی دیگه فکر کنم همین کافی باشه، اگه چیزی رو فراموش کرده بودیم حتما باهاتون تماس میگیریم ولی فکر کنم خوب پیش رفته باشیم. "

پسر مو قرمز که هنوز هم یونگی نمیدونست اسمش چیه رو بهشون کرد و گفت " اگه میشه لطفا اطلاعات تماستونرو به ما بدید تا از جزئیات مطلعتون کنیم. "

یونگی اسم و شماره تماس خودش و جونگ کوک رو روی یه تیکه کاغذ نوشت و بهشون داد " بفرمایید این شماره جفتمونه اگه هر کدوممون در دسترس نبودیم به اون یکی تماس بگیرید. "

پسر موقرمز دوباره لبخند درخشانی بهش زد " آقای مین، ممنون گه گل فروشی ما رو برای گل‌های عروسی دوستتون انتخاب کردید. " و انگار که یه چیزی خیلی یهویی یادش اومده باشه سریعا گفت " اوه ... منو ببخشید ... تازه متوجه شدم که ما خودمون رو معرفی نکردیم چقدر ما بی ادب بودیم. " و با دستش روی پیشونیش زد .

پسر ریز نقش " من پارک جیمینم ولی همون جیمین بهتره. " گفت و لبخند خجالتی‌ای بهشون زد.

" آمممم... خوب منم جانگ هوسوکم، شما میتونید منو هوسوک یا هر چی دوست دارید صدام کنید برای من فرقی نداره. "

مرد مو قرمز که حالا دیگه یونگی میدونست اسمش هوسوک مشتاقانه خودش رو معرفی کرد و دوباره اون لبخند درخشان معروفش رو روی لبش کاشت.

"منم جئون جونگ کوکم و ... خوب فک کنم همین دیگه. "دستش رو روی شونه یونگی گذاشت و گفت " اینم که مین یونگی هیونگمه و خوب یه ذره از آدم به دوره. " و با یه لبخند بزرگ به پهنای صورت حرفش رو تموم کرد.

بعد از معرفی خودشون از جاشون بلند شدند که از اونجا برند. هوسوک و جیمین قبل از این که ماشین یونگی شروع به حرکت کنه براشون دست تکون دادند و به مغازه برگشتند تا به کارهاشون برسند.

Roses & Guns / Sope (Translated)Where stories live. Discover now