Cute babies 1

5.2K 356 181
                                    


+ ددی ! چرا باب اسفنجی زرده و پاتریک صورتیه ؟ چرا نمیتونن رنگاشونو با هم عوض کنن ؟ اینطوری ممکنه باب اسفنجی ناراحت بشه که نمیتونه صورتی بشه ! اصلا چرا از اول باب اسفنجی زرد نبود و پاتریک صورتی ؟

جونگکوک آروم تو گلو خندید و گفت :
اینا که هردو یکی بودن بیبی ! منظورت این بود که چرا باب اسفنجی صورتی نیست و پاتریک زرد ! درسته ؟

تهیونگ به سمت جونگکوک برگشت و در حالی که لپاش به خاطر پفیلا های زیادی که به زور تو دهنش چپونده بود - چون فکر میکرد که اگه یکیشونو زودتر بخوره ، بقیه شون حسودی میکنن و ناراحت میشن ؛ پس تا جایی که دستای کوچولوش جا داشتن پفیلا برداشته بود و همه رو با هم تو دهنش جا داده بود -  باد کرده بودن ، با چشمایی که گیج شدگی توشون کاملا مشخص بود ، برگشت و به ددیش نگاه کرد .

آره ... ددیش ! ددیِ خودِ خودش !

خب قضیه از این قرار بود که امروز روز تعطیل ددی کوکی بود و واسه همین تصمیم گرفته بود که بشینه با بیبی خوشگلش کارتون مورد علاقه اش یعنی باب اسفنجی رو ببینه .

اونا با همکاری همدیگه یه عالمه بالش و پتو آورده بودن و روبروی تلویزیون چیده بودن و تو بغل همدیگه نشسته بودن ... یعنی در واقع ته ته تو بغل ددیش نشسته بود و به سینهٔ قویش تکیه داده بود و با هم دیگه کارتون نگاه می کردن ...

البته ما به روی خودمون نمیاریم که میدونیم ته ته فقط بالش کوچولو خودش که روش عکس تام و جری داشتو آورده بود و بعد از آوردن همون اینقدر خسته شده بود که روی مبل ولو شده بود !
خب ته ته کوچولوعه آخه ! نمی تونه که یه عالمه بالش سنگینو بلند کنه و بیاره ! ولی در عوض ددی کوکیش می‌تونه پنج تا بالشو با همدیگه بلند کنه ! اون خیلی خیلی قویه ! ته ته واقعا به ددی قهرمانش افتخار می‌کنه ⁦(^^)⁩

خب ... کجا بودیم ؟؟
آها ... اونجا که مغز خلاق ته ته کوچولو دوباره اظهار وجود کرده بود و نتیجش تهیونگی بود که داشت درباره رنگ باب اسفنجی و پاتریک با ددیش بحث میکرد و خب شما نمیتونین منکر این بشین که ته ته یه کوچولوی کیوت بود که موقع گیج بازیاش به شدت خوردنی میشد . به حدی که کوکی به زور خودشو کنترل میکرد که نره و بیبیشو لای نون نپیچه و یه لقمهٔ چپش نکنه !
حتی همین الانم اون کوچولوی خوردنی با اون موهای فرفری کیوتش و چشمای قلمبه شده از تعجبش و لپای باد کردش در حالیکه رو پای کوکی نشسته بود سرشو برگردانده بود و زل زده بود بهش !

جونگکوک آب دهنشو قورت داد و سعی کرد به خودش القا کنه که نههه ! تو نباید ته ته رو بگیری و بچلونیش !

ولی لعنت ! اون کوچولو بیش از حد خوردنی بود و کوک دیگه نمیتونست این همه کیوتی رو تحمل کنه ! پس آروم دستاشو دور ته ته پیچوند و چند ثانیه بعد این تهیونگ بود که داشت تو بغل ددیش آب لمبو میشد ⁦(^^)⁩

BTS BOOK [oneshots & multishots]Onde histórias criam vida. Descubra agora