T: گوکی
J: بله؟
T: من نمیفهمم تو کی ای
J: بیبی من واضح بهت گفتم ولی تو نمیخوای باور کنی
T: نمیتونم با کسی که نمیشناسم باشم
J: !تو منو میشناسی
T: نه نمی شناسم
T: تو جونگ کوک نیستی! پس میشه ازین رد شیم؟J: تو مرغت یه پا داره
T: بس کن!
T: نمیخوای منو حدی بگیری یا داری سر کارم میزاریJ: من جدیم
T: میدونی چیه؟
T: بیا بهم بزنیمJ: نه اینکارو نمیکنیم
T: میکنیم
J: تهیونگ من نمیخوام بخاطر یه چیز احمقانه از دستت بدم
T: اینکه میخوام بهم بگی کی هستی احمقانه نیس لنتی
T: تا ندونم کس هستی نمیتونم بهت اعتماد کنم و اعتماده که یه رابطه رو میسازهJ: من بهت گفتم تهیونگ. واقعا نمیدونمدیگه چطور باید بهت بفهمونم
YOU ARE READING
ᴍᴇʀᴄʜ |ᴋᴏᴏᴋᴠ
Fanfictionجونگ کوک یه خواننده سولو موفق با کلی طرفداره و کل زندگیش توی علایقش یعنی خوندن و رقصیدن خلاصه میشه. یه شب توی کافه اتفاقی یکی از همین طرفدارا ، یه پسر کیوت و خوشگل رو با سوییشرت خودش میبینه و تصمیم میگیره بهش شماره بده au/text/comedy ×من نیازی به نق...