𝘿𝙤𝙣'𝙩 𝙮𝙤𝙪 𝙚𝙫𝙚𝙧 𝙜𝙧𝙤𝙬 𝙪𝙥

567 71 24
                                    

𝙔𝙤𝙤𝙣𝙜𝙞:𝙤𝙝 𝙛𝙪𝙘𝙠𝙠𝙠𝙠 𝙞 𝙬𝙞𝙡𝙡 𝙠𝙞𝙡𝙡 𝙮𝙤𝙪 𝙥𝙖𝙧𝙠 𝙟𝙞𝙢𝙞𝙣

𝙅𝙞𝙢𝙞𝙣:𝙤𝙝 𝙝𝙪𝙮𝙤𝙜 𝙝𝙤𝙬 𝙘𝙖𝙣 𝙮𝙤𝙪 𝙗𝙚 𝙣𝙤𝙩 𝙩𝙝𝙖𝙣𝙠𝙛𝙪𝙡?
چشم های درشتش رو پر از ستاره کرد:گرسنمه
یونگی قیافه پوکرش رو پوکر تر کرد:وای تو چقدر کیوتی
بسه داری حالمو بد میکنی میتونی بری هر چی میخوای بخری و بخوری جیمین پاشو روی زمین کوبید:عایییشش تو خیلی بی رحمی من دونگسونگ کیوتتم
تو باید برام غذا بخری من کل روزو درس خوندم
و توی تنبل به نظر میرسه هیچ کاری نکردی
یونگی تقریبا اخم کرده بود: هی وایسا تو گفتی‌دونگسونگ کیوت منی؟ هی بذار بهت بگم جوجه کوچولوی رو اعصاب
هیچ کس جز اون پسری که امروز باهات رفیق شد که البته من کاملا مخالفم ،دونگسونگ من نیست صمیمی نشو با من
جیمین دیگه هیچی نگفت،کتشو پوشید‌ و با اخم از خوابگاه بیرون رفت
جیمین نقشه اش رو کشید اوردن گربه اش ایده ی خوبی بود:که اینطور مین یونگی حالا میبینی پارک جیمین چیکارا میکنه
سمت خونه راه افتاد و وقتی رسید با کلید در خونه رو باز کرد،خداروشکر خونه نبود
جیمین: وانیل میو میو وانیل کجایی ؟؟؟ اومدم ببرمت پسر خوب کجایی؟؟؟
و وقتی وانیل رو دید از تو هال با پاهای کوچیکش خودش رو به جیمین میرسوندجیمین بغلش کرد و یکم از توی یخچال خوراکی برداشت و توی کیفش گذاشت حداقل واسه یه هفته
داشت از کنار اتاقش رد میشد که در اتاقشو نیمه باز دید و یادش اومد سه تا از مهم ترین چیزاشو فراموش کرده،
پتوی زردش که روی تخت خالیش مچاله شده بود،جعبه مدادرنگی هاش،قاب عکس مادرش،همه شون رو توی بغلش گرفت و به اتاق خالی از وسایلش نگاه کرد،تا سه سال اینده حتی قرار نبود رنگ اونجا رو ببینه
همون اتاقی که شیرین ترین و تلخ ترین اتفاقای پنج سال اخیر توش اتفاق افتاد اولین دنسش اونجا اتفاق افتاد،چهره مادرشو اونجا کشید،اونجا تهیونگ بهترین دوستش شد اونجا بود که مادرشو از دست داد
نزدیک بود که اشکاش پایین بریزه که با صدای در ووردی به خودش اومد معلوم بود که کیه جز اون عوضیِ حروم زاده کس دیگه ایی نمیتونست باشه حتما دوباره یه نفر رو خونه آورده با اخم وسایلشو محکم تر بغل کرد و وانیلو محکم تر چسبید خواست بدونه اینکه اونو ببینه، ولی اون عوضی
بعد از اینکه دختری که کاملا معلوم بود هرزه است رو روی مبل پرت کرد تقریبا اسمشو فریاد زد:هیییی پارک جیمین عوضی
جیمین فقط نگاه مرگباری بهش انداخت
اون مرد لجن گرفته بلند خندید و گفت:میدونی که اینج خونه منه پس دیگه از این به بعد تن لش کثیفتو رو اینجا نبینم
جیمین اخماشو تو هم کشید:مرتیکه خیابونیِ عوضی با خودت چی فکر کردی اینجا خونه منو مادرم بود تو اونو ازم گرفتی تو و هرزه بازیات
و به دخترِ روی مبل ترسناک نگاه کرد، نفس عمیقی کشید و با صدای نسبتا بلند ادامه داد:
و میبینم که کثافت کاریات تموم نشده
مرد داد زد:توعه جوجه هیچی نمیفمی اون مادر هرزت
جیمین سعی کرد بغضشو قورت بده فریاد زد:خفه شو خفههههه شو اسمشو به زبون کثیفت نیار تو یه بیماری،مطمئن باش!
گربه بیچاره از ترس به خودش می لرزید
جیمین:یه روز این خونه رو ازت میگیرم
جیمین با بغض از خونه بیرون زد وانیل از ترس بهش چسبیده بود و هوای ابری صبح کار دستشون داده بود
بارون..اونم بارون های سئول
جیمین خطاب به وانیل گفت: هی پسر خوبی ؟؟؟ من خوبم باشه؟ نترس بیبی همه چی درست میشه وانیل
جیمین با گریه از خونه تا خوابگاه رو دوید وقتی دم در خوابگاه رسید چون فراموش کرده بود کلید ببره در زد

Don't you ever grow up Where stories live. Discover now