Part 04

955 131 11
                                    

یونگی تیر رو تو تفنگ مشکی تو دستش گذاشت و گفت:«آماده ام!»

جیمین بهش نگا کرد و لبخندی زد.

به عمارت رو به روش نگا کرد و گفت:«خوبه! پس هر موقع که نگهبانا حمله کردن بی هیچ جلوه توجهی وارد عمارت میشیم!»

یونگی با تکون دادن سر تایید کرد.

"فلش بک به 4 روز پیش"

جیمین وارد اتاق مشترک خودش و یونگی شد و وسایلاشو گوشه ای گذاشت.

یونگی کنجکاو بهش نگا کرد و گفت:«چرا اومدیم نیویورک؟!»

جیمین کنارش رو تخت نشست و با لبخند شیطانی ای گفت:«برا آدم کشی!»

یونگی ساکت شد و رو تخت دراز کشید.

جیمین پوزخندی زد و دستشو دو طرف بدن یونگی گذاشت و صورتشو رو به رو صورت یونگی قرار داد و گفت:«چیه؟ فکر نمیکردی قاتل باشم؟» پوزخندی زد و ادامه داد:«ازم ترسیدی؟»

یونگی بلند خندید و گفت:«من خودم یه پا آدم کشم! چرا باید ازت بترسم؟!»

جیمین از تعجب یکی از ابروهاشو بالا داد.

یونگی دستشو نوازش وار ولی تحریک کننده رو گونه جیمین کشید و گفت:«منم میخوام تو این عملیات باشم!»

_اون وقت چرا؟

_خودمم دلیلشو نمیدونم

میدونست... او حوصله اش سر رفته بود و دلش برا خطر تنگ شده بود!

جیمین:«اگه جا بزنی و فرار کنی چی؟»

یونگی دستشو نوازش وار رو گونه اش حرکت داد و به طرف گردنش رفت و گفت:«میتونی روم جی پی اس وصل کنی تا مطمئن باشی که فرار نمیکنم!»

جیمین به دستای یونگی نگا کرد و گفت:«خیلی شیطون شدی! نکنه میخوای سرم کلاه بذاری!»

_برا چی بخوام کلاه بذارم... من فقط به یه شرط تو این عملیات شرکت میکنم... اینکه زود دست از سرم بردار؛ یه عالمه کار دارم!

_قبول! به شرطی که تو هم تو هر سکس غر نزنی و بی هیچ چون و چرایی کارایی که میگمو انجام بدی! و البته باید خیلی سکسی بشی!

_قبول!

"پایان فلش بک"

"فلش بک به 2 روز پیش"

هفت تیر مشکی رو پر از تیر کرد و به یونگی داد و گفت:«ببینم تیر اندازیت چطوره!»

یونگی تفنگ رو از جیمین گرفت و گفت:«من تو تیر اندازی حرف ندارم!»

پشت خط مشکی ای که تو فاصله 50 متری دایره های رنگی بزرگ تا کوچیک هدفگیری ایستاد و پوزخندی زد.

اون فاصله زیادی براش عادی شده بود. پس چند قدم عقب رفت و تو فاصله 60 متری ایستاد.

جیمین از این کارش تعجب کرد ولی چیزی نگفت و فقط بهش نگا کرد.

Dark game - Se1Where stories live. Discover now