Part 05

914 140 23
                                    

جیمین الکلو یه نفس خورد و صدای "هو" مانندی از خودش بیرون آورد.

یونگی که کنارش نشسته بود بهش نگا کرد و گفت:«کِی قراره برگردیم کره؟!»

_نمیدونم... حالا فعلا میخوام خوش بگذرونم!

با عوض شدن آهنگ بار و پلی شدن آهنگ کونو* سریع بلند شد و با صدای بلندی که تو صدای کر کننده آهنگ مخفی شد داد زد.

*Cono

دست یونگی رو گرفت و بلندش کرد و به طرف پیست رقص برد. یونگی غر زد:«چیکار من داری؟ من میخوام بشینم»

_حرف نزن و فقط باهام برقص!

وسط پیست ایستاد و دست یونگیو رو پهلو خودش گذاشت و خودشو حرکت داد ولی یونگی تکون نخورد.

جیمین لبشو به گوش یونگی رسوند و گفت:«قرار شد همه حرفامو بی چون و چرا انجام بدی!»

یونگی چشماشو تو حدقه چرخوند و آروم شروع کرد به رقصیدن و حرکاتشو با حرکات جیمین هماهنگ کرد.

جیمین پوزخندی زد و صورتشو تو یه سانتی صورت یونگی قرار داد و دستشو رو کمر یونگی حرکت داد.

به چشمای یونگی خیره شد و گفت:«انقدر با نفرت نگام نکن... چشمای بی حستو بیشتر ترجیح میدم تا این حالت نفرت انگیز!»

یونگی زبونشو تو دهن خودش چرخوند و حالت نگاهشو به بی حس تغییر داد.

جیمین به لبای یونگی خیره شد و گفت:«دو تا دلیل داشتم که امشب با خودم آوردمت»

_چی؟!

_یکی اینکه از دخترا خوشم نمیاد و هر موقع تنهایی به بار میرم دخترا هی دور و برم میچرخن!

همون طور که به لبای یونگی خیره بود، دستشو رو چونه یونگی گذاشت و با انگشت شصتش لب پایینشو لمس کرد و ادامه داد:«و اینکه میخواستم امشب باهات خوش بگذرونم عروسک!»

یونگی پوزخندی به لقب "عروسک" زد.

جیمین دست دیگه شو رو کمرش حرکت داد و به باسنش رسید و آروم تو دستش فشردش.

یونگی بخاطر نیمه مستیش رد نگاهشو از چشمای جیمین به لبش تغییر داد.

جیمین بهش نزدیک تر شد و اون فاصله یه سانتی رو پر کرد و لبشو رو لب یونگی گذاشت و بوسیدش.

---------------------------------

یونجون وارد اتاق نامجون شد و کمی سر خم کرد و گفت:«کارم داشتین آقا!»

نامجون که رو تخت دراز کشیده بود و کتاب میخوند، کتابو رو تخت گذاشت و لبخندی به رو یونجون زد و پرسید:«خبری از مین یونگی نشد؟»

_نه آقا... با بچه ها داریم دنبالشون میگردیم ولی هنوز پیداش نکردیم!

نامجون آهی کشید و گفت:«این از یونگی! اون از هکر و دارک گیم که رفتن سفر! مهم ترین اعضای باند نیستن! پس یونجون کاری کن که این خبر از عمارت بیرون نره وگرنه تو خطر میوفتیم.»

Dark game - Se1Donde viven las historias. Descúbrelo ahora