سلام. اول از همه، ممنونم که این فیک رو برای خوندن انتخاب کردی و صادقانه امیدوارم از نقصهای زیاد و ایراداتش با زیباییهایی که احتمالا بشه جایی بین کلماتش پیدا کرد، بگذری و ازش لذت ببری هر چند قطعا کمنقص نیست.
-کارت خطرناکه جئون جونگکوک! اگه یکی از نقشهها اشتباه پیش بره مطمئن باش سازمان هیچ دفاعی ازت نمیکنه! مهم نیست پسر جئونِ مُرده باشی یا یه مامور ساده، اگه نتونی انجامش بدی میمیری!
جونگکوک بی توجه به حرفهای مرد که از پشت فرمون بلند شده بود تا سمت مانیتورهای داخل ون بره و اونها رو بررسی کنه، اسلحهی آمادهاش رو روی کمربند مخصوصش کنار بیسیم قرار داد و مشغول بستن بند بوتهای مشکی رنگش شد.
-لئو پنج دقیقه پیش از ساختمون مسکونیش خارج شده و پونزده نفر از بیست تا بادیگارد همراهش رفتن. اول اون سه تا نگهبان جلوی در رو بیهوش کن و بعد میتونی اون دوتای دیگه رو توی راهرو و جلوی در پیدا کنی. زیاد وقت نداری حداکثر ده دقیقه! همزمان با منفجر شدن ماشین لئو گارد امنیتی برای حفاظت از خونه بالاتر میره پس سریع برگرد. بدون هیچ کار اضافهای جئون جونگکوک!
جونگکوک بعد از بستن کفشهاش سرش رو بالا آورد و همینطور که موهای بلند و براق مشکی رنگش که آشفته روی صورتش ریخته بود رو با انگشتهاش کنار میزد، بلند شد و سمت در کشویی ون رفت.
-اون انفجار توی برنامههای سازمان نیست ولی در هرصورت این آخرین ماموریت من برای اون سیاستمدارهای پست فطرته! چه بمیرم چه زنده بمونم میخوام وجود نحس اون عوضی که منو به این وضع انداخته نابود کنم!
مرد پاشنهٔ پاش رو روی زمین کشید تا صندلی رو بچرخونه و به پسری که از ون سیاه رنگ خارج میشد نگاه کنه.
-آیندت رو برای یه انتقام احمقانه حروم نکن! به اندازهٔ کافی گذشتهات به خاطر اون لئوی عوضی به گند کشیده شده.
جونگکوک دستش رو روی سقف ماشین گذاشت و همینطور که از حس نسیم خنک عصر بین موهاش لذت میبرد به مرد نگاه کرد و با لحن آروم همیشگیش، جوری که انگار نه انگار داره لبهٔ تیغی که خودش بالای دره گذاشته راه میره، گفت:
-پدرم انقدر بزدل بود که خودش رو کُشت تا کینهٔ من نابودش نکنه ولی قرار نیست بذارم کسایی که بهم آسیب زدن با آرامش زندگی کنن! اونا اختیار زندگی کردن رو از من گرفتن، منم میخوام مرگشون رو به عهده بگیرم!
اون مرد که حاضر شده بود برای کمک به جونگکوک برای اجرای نقشهٔ انتقامش بیاد بهتر از هرکسی از گذشتهی پسر خبر داشت پس ترجیح داد حرفی نزنه چون جئون جونگکوک نه به گذشته اهمیت میداد نه به آینده!
اون انتقام میگرفت، میکُشت، شلیک میکرد، حرف میزد، فقط برای حس کردن زمان حال!
و هیچ چیز برای پسر روبه روش از لمس خون ریخته شدهٔ قربانیهاش که ورق براشون برگشته بود و به جای قاتل برای اولین بار مقتول شده بودن، لذتبخشتر نبود!
YOU ARE READING
BURGLAR
Romance♛-دریا غیرقابل پیشبینیه، مثل تو که نمیدونم توی کدوم یکی از آغوشهام قراره اشکهات رو بیرون بریزی تا ساحل آرامشت بشم... ♔جونگکوک برای انتقام گذشتهاش وارد یک عمارت میشه اما نقشهاش با دیدن میزبان ناخواندهاش تغییر میکنه، میزبانی که مهمانِ شکنجهگاهِ...