🅟🅣.❸

740 107 7
                                    

کلافگی، انتقام، فریب خوردن، یا حتی دلتنگی!

جئون همهٔ حس های پیچیدهٔ درونش رو به سادگی با طی کردن مسیر کوچیک جلوی مبل و داد کشیدن سر اطرافیانش به رخ میکشید...

چشم‌هاش دوباره سرد شده بودن و اخم همیشگی بین ابروهاش برگشته بودن تا به آدم‌های اطرافش گوشزد کنن الان هیچکس اجازهٔ نزدیک شدن به این بَبر وحشی رو نداره!

هیچکس به جز پسری که خودش دلیل این همه بیقراریِ جونگکوک شده بود...

پسری که هیچ اثری ازش توی این عمارت نبود و جئون با خودش قسم خورد لئو رو به خاطر تهدیدی که عملی کرده با بدترین روش به کام مرگ ببره...

_چی شد هوسوک؟!

پسری که روی مبل نشسته بود و انگشت‌هاش مشغول تایپ کردن چیزی توی لپ‌تاپ روبه‌روش بودن، با شنیدن صدای داد جونگکوک یکی از دست‌هاشو بالا آورد و انگشت اشاره‌اش رو به علامت "صبر کن" تکون داد.

جونگکوک کلافه نفسشو فوت کرد و دستشو بین موهای بلندش که نامنظم روی صورتش ریخته شده بودن بُرد، چند ثانیه گردنشو به عقب خم کرد و همزمان که به سقف سفید و لوستر بزرگ بالای سرش خیره شده بود بی توجه به سوزش چشم‌هاش به خاطر نور شدید، دستشو لابه‌لای موهاش فشار داد و اخم کرد..

_سیستم امنیتی رو برای چند دقیقه هک کردن و بعد از چک کردن دوربین‌ها تونستن وارد خونه بشن و اون پسر رو از در پشتی خارج کردن...

جونگکوک قدم‌هاشو سمت هوسوک بُرد و به صفحهٔ لپ‌تاپ که عکس خروج ماشین سیاه‌رنگی از در فلزی رو نشون میداد خیره شد.

با عوض شدن صفحه و دیدن تصویر پسری که روی مبل دراز کشیده بود و مدام دستاشو روی صورتش تکون میداد و پاهاش با حالت بامزه‌ای توی هوا تکون میخوردن لبخند تلخی زد...

اون پسر جوری رفتار میکرد که جونگکوک حاضر بود برای دوباره دیدن چشم‌هاش وقتی با اون چهرهٔ بانمک بهش خیره میشد دست به قتل بزنه...

اما اون الان اینجا نبود و جونگکوک عصبی تر از همیشه لگدی به میز زد که باعث شد میز شیشه‌ای با صدای مهیبی بشکنه...

_تو چه غلطی میکردی که اونا تونستن بیان داخل؟.. امنیت اینجا پای تو بود جانگ! ..داشتی دوباره با کدوم هرزه لاس میزدی؟!

جونگکوک معنی حرفاشو نمیفهمید...

عصبانیت زیاد روی قدرت تفکرش تاثیر گذاشته بود و اینکه نمیدونست اون پسر که بهش قول داده بود نمیزاره قبل از مرگش عذاب بکشه الان دقیقا توی کدوم جهنمی درد میکشه ، ذهنشو مختل کرده بود تا به عشق پاک تنها آدم‌های نزدیک زندگیش تهمت بزنه...

BURGLARNơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ