52

313 29 15
                                    

سوم شخص

ش:بابا اماده شین دیگه مگه میخواین چی کار کنین

ه:نافهم اینجا ایرلند باید خوشتیپ بگردی

ش:بیخیال بابا....نایل تو که هنوز این تنته

ن:مگه قرار بود عوض بشه

ش:اره

ن:نه تو گفتی عوض کن منم گفتم نمیخوام

لی:مگه چشه

ش:چش نیست ی شلوارکی پوشیده رسما شرت 😐

ن:چرا الکی میگی تا سر زانوم

ش:برو عوض کن درضمن لیام تو خودت کاری با زین نداری یهو استایلش عوض کرده پر از تتو

لی:در مورد تتو نه چون تتو دوست داره ولی استایل چرا بنظرم باید چنتا لباس رنگ شاد بپوشه

ز:شرمندتونم که 2 روز پیش فهمیدم خانوادم مردن ببخشید که صورتی نمیپوشم واستون

ل:هی زین یواش بچه ها منظوری نداشتن

ز:هوووووف بیرون منتظرم

ه:هی بچه ها کمتر سر به سرش بزارین داخل بد موقعیت

ل:اره من میفهممش

لی:چطور

ل:مادر و خواهرم مردن عجیب نمیدونی

لی:اوه معذرت میخوام

ل:بابت

لی:مرور خاطرات

ل:انتظار نداری که فراموشش کرده باشم لیام نه

لی:نه ببین منظورم این نبود یعنی این که.....

ل:بیخیال میدونم چی میگی

ه:تو کلا حرف نزن رفیق

ن:بریم که امروز خیلی کار داریم

ش:اخرم عوض نکرد این بی صاحاب

لیام خنده ای کرد بیخیالی زمزمه کرد

ش:خب منیجر کجا باید بریم

ز:زندان باز داشتگاه و بعد کمپ ها
چهار گروه میشیم دو به دو دنبالش میگردیم
لیام زین از روی نقشه دنبال زندان ها رفتن لویی هری دنبال بازداشتگاه ها
شان نایل کمپ ها

نزدیک های عصر بود زین و لیام دست خالی به رستوران مشخص شده رفتن همه با قیافه پنچری که نشوندهنده این بود که موفق نشدن به میز لم داده بودن

ن:حتی اسمی هم ازش نبود حتی نمیتونستن درست تلفظش کنن

ل:بازداشتگاه ها گفتن که به کلانتری اطلاع میدن ببینن کسی هست ولی نبود

ل:ماهم هیچی

ز:فعلا بیاین غذا بخوریم تا بعد

بعد از خودن ی عصرونه نصف نیمه پیاده راهی خونه شدن

Z.M   L.H   N.SHWhere stories live. Discover now