29(مانتی استسنا)

404 46 8
                                    

از دید مانتی:

لعنتی خیلی دارن طولش میدن اه بعد تقریبا 3 ساعت وقتی همه به اتاقاشون امدن با احتیات بدون سر صدا پایین رفتم در خونه رو باز کردم که با صدای شان تو جام سیخ شدم

ش:میخوای بری پیشش

م:چ چی برم پ پیش کی

با هول و لکنت جواب دادم

ش:خودتم میدونی کیو میگم لیام الان همه کار از دستش بر میاد میخوای بیام باهات

نفسم بیرون دارم و روبه رو شان ایستادم

م:هووف نه شان تنها برم بهتر هرچی باشه اون ی جورایی داداشم الان کسیو نداره و درمورد هری...

تو حرفم پرید گفت

ش:بهشون نمیگم نترس فقط زود برگرد

م:باشه ممنون

سمت سوییتی که لیام توش بود رفتم ولی خالی بود خواستم برگردم که چشمم به پشت بوم افتاد

م:پسر روانی

از پله ها بالا رفتم رو سقف با فاصله پشت سرش ایستادم

لی:چرا امدی

م:من فقط حس کردم الان باید باشم

لی:برو

م:میدونی که نمیرم اره؟

کنارش نشستم که اروم زمزمه کرد

لی:اره

سیگار از تو جیبم دراوردم جلوش گرفتم

م:میکشی

لی:تو ترکم

شونه ای بالا انداختم ی نخ برداشتم روشن کردم

م:جالب تو ترکی تا جایی که یادم اهل ترک عادت نبودی

لی:الان هستم

ی پک عمیق دیگه زدم که به سرفه افتادم سیگار از دستم کشید و خاموش کرد

م:هی چی کار میکنی

لی: نمیبینی واست خوب نیست

م:من حالم خوبه

جواب دادم دوباره پاکت برداشتم که از دستم کشیدش چپش کرد

م:تو چت شده قبلا اهمیت نمیدادی

لی:تو برام مهم نیستی نمیخوام هری و اون سب بیچاره ضربه ببینن

م:جالبه معلوم خیلی دوسش داری

با تعجب نگاهم کرد

لی:ک کی رو

م:کیر خرو خب زین رو دیگه

اخمی کرد روش برگردوند

لی:من از اون بچه خوشم نمیاد

م:بیخیال لی من دیگه نمیتونی سیاه کنی بارو رو تو خونت جا دادی براش از خانوادت گفتی از کابوسات رو لباساش حساسی دیگه چی میگی

لی. خفه شو

م:قبول کن لیام تو عاشقش شدی

لباسم تو مشتش گرفت و کوبوندم به سقف

لی:وقتی میگم خفه شو یعنی خفه شو

م:میتونم رابطت درست کنم

زیر لب غرید

لی:چجوری

م:فقط یکم نقش بازی کردن کافی که تو داخل اون خیلی ماهری

لباسم ولکرد گفت

لی:عوضی چی تو فکرت

م:ی نقشه توپ


فرداشب پارت جدید میزارم نظرتون چیه ی تایم مشخص بزارم برای اپ
نظراتتون کلی به من انرژی میده تک تکتون دوست دارم 💜💚💜💚

Z.M   L.H   N.SHWhere stories live. Discover now