13

152 20 19
                                    

اروم اروم هر دوتاشون رو به حالت دراز کش در‌اورد و طولی نکشید که هر دوتاشون به خواب رفتن

نزدیکای صبح بود...
یونگی اروم چشماش رو باز کرد، هنوز میتونست دست مردونه و بزرگ معشوقش رو دور کمرش، و سینه تخت و پهنش رو زیر سرش احساس کنه

پس این معنی رو میداد که هنوز کالبدش رو تغییر نداده
اروم سرش مثل یک بچه گربه به سینه مرد مالید و صدای اروم و میو مانندی از خودش در اورد

مرد اروم دستش رو به موهای کیتن کوچولوش رسوند و تار های ابریشمیش رو نوازش کرد
پسر هومی کرد و گفت "بیدار بودی؟"
مرد در جوابش گفت "مگه میشه وقتی این‌طوری توی بغلم دراز کشیدی بتونم بخوابم‌؟"
پسر خندید رو خودش رو کمی برای مرد لوس کرد
مرد خیلی اروم لپای یونگی رو کشید

یونگی اروم گفت "حالا که عوض نشدی... یعنی... منظورم اینه که... میشه دوتایی بریم بیرون؟! منظورم یه چیزی مثل قرار گذاشتنه! اخه زیاد پیش نیومده مثل یه ذوج قرار بزاریم"

اروم اروم خاطراتشون از جلوی چشمان مرد میگذشتن و ناگهان به مرور لحظاتی بسیار دور پرداخت...

فلش بک -  15 ام جولای سال 1418 میلادی

مین یونگی فرمانده جوان و جاه طلب در 23 سالگی پس از کودتا الیه سومین پادشاه چوسان، تائجونگ تخت سلطنت را از آن خود کرد... (یعنی به خاطر این فیک ریدم تو تاریخ چوسان ، خدایا من و ببخش) توی تالار اصلی در حال رد شدن از میان وزرایی که از ترس میلرزیدن بود
اما ناگهان یکی از یاران پادشاه قبلی گفت "جناب مین شما صلاحیت سلطنت رو ندارید شما حتی یک زخم بزرگ روی جش..." حرف تموم نشده بود که شمشیری وجودش رو از هم شکافت و روی زمین افتاد 
عده ای از ترس جیغ کشیدند و به عقب پریدند
یونگی کاملا بی توجه سمت تخت پادشاه رفت و بر اون تکیه زد و گفت "بازم کسی چیزی برای گفتن داره؟" همه از ترس فقط سر خم میکردند
یونگی پوزخندی زد در حالی که بی صبرانه انتظار دو روز آینده یعنی روز تاج گذاری اش را میکشید...

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

اینم از این مینی پارت
پارت بعدی به زودی اپ خواهد شد ❤

شرط ویت : 7
شرط کامنت : 10

1_1 Blood sweat and taersOnde histórias criam vida. Descubra agora