9

387 49 22
                                    


" لازم نیست هر بار که میای خون و خونریزی به پا کنی "

" پس به افراد احمقت بگو‌ راهم و نبندن "

مرد لبخندی زد

" آشیکاوا فویومی میدونم دنبال اطلاعات عموت اومدی اما قانون من و که میدونی "

نگاهش به جیمین افتاد و سوتی کشید

" راستی این خوشگله رو از کجا آوردی؟ "

بعد دوباره به زن نگاه کرد

" اون واسه یه شب در عوض هر اطلاعاتی که بخوای "

و همین کلمات برای به جوش آوردن خون هوسوک کافی بود ، با شتاب اسلحش رو کشید و فریاد زد

" از عوضی خودم می... "

اما حرفش با بالا اومدن دست زن نصفه موند

زن رو به مرد کرد و گفت

" نمیتونم اینکار و بکنم یک چیز دیگه بخواه "

هون اوک لبخندی زد و گفت

" من چیز دیگه ای نمیخوام"

زن کمی فکر کرد و گفت

" بسیار خوب "

و در کسری از ثانیه شمشیر تمام نقره ی یونگی رو از قلاف در آورد و وارد دست مرد که روی میز بود کرد که باعث شد خون دستش به اطراف و کمی رو صورت زن بپاشه

مرد یک خوناشام بود بنابر این دستش به نقره عکسالعمل نشون داد و شروع به سوختن کرد

مرد شروع کرد به هوار کشیدن

" غلط کردم غلط کردم هر چی بخوای میگم فقط این و از تو دستم بکش بیروووووووون "

" خوبه پس راجب عموم بهم بگو "

مرد که به گریه افتاده بود گفت

" آکیرا مرده و اونم دنبالت میگرده گفته اگه به دستت نیاره نمیاره زندگی کنی و خودش میکشتت "

یونگی با حرفای مرد دندون قروچه ای رفت ، چرا اون اشغالا دست از سرشون بر نمیدارن؟

زن خطاب به هوسوک گفت

" اسلحت و بده به جیمین "

هوسوک به دستوری که بهش داده شده بود گوش کرد و هفت تیرش رو به جیمین داد

زن روبه جیمین که از ترس می لرزید کرد و گفت

" اون میخواست ازت استفاده کنه اگه میخوای به سرنوشت یه هرزه دچار نشی باید یاد بگیری اینا رو بکشی‌ ، بیا برای تمرین از این آشغال شروع کن "

جیمین سرش رو به نشونه و منفی تکون داد اما زن اسلحه خودش رو در آورد و روی سر جیمین نشونه رفت

" یا تو اون و میکشی یا من تو رو ! "

قطرات اشک از چشمای جیمین سرازیر شد و اسلحه رو روبه هون اوک گرفت ، هون اوک دائما التماس جونش رو میکرد جیمین در حالی که اشک می ریخت به ' متأسفم ' اکتفا کرد و ماشه رو کشید ...

1_1 Blood sweat and taersWhere stories live. Discover now