Chapter 9-2: I Should Say Goodbye

112 39 19
                                    

چپتر 9 پارت 2: بهتره من خداحافظی کنم

_______________🌛🚵🌜_______________

آخرین باری که به این بار اومده بود برای فراموش کردن هیونگش بود.این بار عجیب فضای خداحافظی داشت.وگرنه چرا باید پسر چشم درشت هم همینجا ازش خداحافظی میکرد؟؟

البته جمله "هر چی از جیبم برداشتی رو پس بده چون دیگه قرار نیست هم دیگه رو ببینیم" خیلی شبیه خداحافظی های معمول نبود.اما همینم،بهتر از بی خداحافظی رفتن هیونگش بود.

اون پسر چشم درشت که تا این لحظه هنوز هم اسمش رو نمیدونست،با وجود اینکه حتی با هم درست حسابی آشنا نشده بودن،میدونست که باید حداقل یه خداحافظی خشک و خالی بکنه و همین،دلش رو گرم میکرد.

دلش میخواست اون خودکار نامرئی که با چراغ قوه سرش،نقاشی های عجیب پسر چشم درشت روی عکسش رو دیده بود برنگردونه تا دوباره دلیلی برای دیدنش داشته باشه ولی......میدونست هم کار بچه گانه ایه و هم خطرناک!!

غرق شدن تو گرداب چشمای قهوه ای تیره پسر چشم درشت مثل بازی های دیگش نبود.این بازی خطرناکی بود که خطرش،با هر لحظه احساس خوبی که نسبت به پسر ناشناس پیدا میکرد،بیشتر میشد.حتی این خداحافظی کردنش هم کمکی به حل این موضوع نمیکرد.

یکم دیگه از نوشیدنی تو جام شیشه ایش نوشید و چشماش رو بست.آهی کشید و زیر لب زمزمه کرد:«کاش تو هم بلد بودی خداحافظی کنی هیونگ»

---------------------------------------------------------------------------------

سوهو با احساس آغوش امن کریس لبخند کوچیکی زد و خودش رو بیشتر درون آغوشش فرو برد.احساس امنیتی که یدفعه تنش رو در برگرفت باعث شد تا نفس راحتی بکشه.

میون خاطراتش تا حالا انقدر دنبال منبعی برای امنیت نگشته بود.تو خاطرات کوتاهی که یادش میومد،همیشه خودش کسی بود که از بقیه،به خصوص برادر کوچیکترش سهون،حمایت میکرد.

کریس نفس عمیقی کشید و یه بار دیگه پلک زد تا جلوی اشک هاش که برای جاری شدن مسابقه گذاشته بودن رو بگیره.

دستی روی موهای سوهو کشید و آروم گفت:«بیا بریم بخوابیم»

سوهو هومی گفت و عقب کشید.کریس هم انگشتای یخ زده و رنگ پریده سوهو رو میون انگشتاش قفل کرد و با قدم های آروم سمت قسمت پشتی عمارت که برای استراحت ساخته شده بود،رفت.

سوهو با سری پایین افتاده و تو فاصله نزدیک کریس،سمت اتاقی برمیگشت که توش از خواب بیدار شده بود.تو تموم مدتی که تو این عمارت زندگی میکرد و یا حداقل اون بخشی که به خاطر میورد،فقط تو اتاق خودش تو ساختمون بادیگاردها بود.ولی کریس مدتی میشد که سوهو رو به اتاق خودش برگردونده بود.بوی رنگ و وسایل نو اتاق که بعد از خوب شدن حالش متوجهش شده بود،باعث شد تا بفهمه تو این مدت خود کریس هم تو اتاقش پا نذاشته بوده.حالا که داشت به همون اتاقی که این مدت به دلیل وجود کریس،مثل یه منبع آرامش بخش شده بود می رفت،میتونست برای اولین بار با دقت به اطرافش خیره بشه.

نصف بالایی دیوارها رو کاغذ دیواری های خردلی رنگ با طرح ستاره و ماه و نصفه پایینیش رو تخته های چوب پوشونده بود.لوسترهای نسبتا بزرگی که سرتاسر عمارت دوبلکس آویزون شده بودن و فضای ساختمون رو دلباز و روشن کرده بودن.

پله ها هم چوبی بودن و کل فضای طبقه اول ظاهر کلاسیکی داشت که برای سوهو بی نهایت آشنا و آرامش بخش بود.اما طبقه دوم فضای نسبتا مدرنی داشت و اونم به خاطر اتاقای مختلف کریس بود.به جز اتاقی که اسلحه هاش توش بود و اتاقی که همیشه درش قفل بود،سوهو قبلا باقی اتاق ها رو دیده بود.

با ورود به اتاق خواب کریس،سوهو دستاش رو دور خودش حلقه کرد و کریس با دیدن واکنش سوهو سریع سمت تخت خواب رفت تا برای خواب مرتبش کنه.

قبل از اینکه بتونه پتوی آبی رنگ رو لمس کنه،دستش عقب کشیده شد و بعد،لبای نرمی روی لباش قرار گرفت.

با شوک به چشمای بسته سوهو خیره شده بود و نمیتونست کوچیکترین حرکتی بکنه.

لب هاشون بی حرکت روی هم قرار داشت و هیچ کدوم حرکتی نمیکردن.شاید سوهو به خاطر نمیورد اما کریس مطمئن بود این اولین بوسه سوهو به خواسته خودشه!!

شاید امشب....خیلی هم نفرین شده نبود و مثل ظاهرش واقعا دوست داشتنی بود!!

_______________🌛🚵🌜_______________

پارت بعدی اسمات داره ولی علامت زده شده اگه دوست ندارین میتونین اون قسمت اسمات رو ردش کنین

ووت و کامنت فراموش نشه😊💙




Moon Motor Cyclists[Full]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora