🖤هنوز میخوای ترکم کنی؟ 🖤
مجسمه روی میزشو برداشت و محکم رو زمین کوبید چشماش رنگ خون شده بود و خسته تر از همیشه دستی به موهاش کشید چهارسال به هر دری زده بود تا بتونه اونو کنار خودش نگه داره حالا درست روز تولدش بهش گفته بود برای فردا بلیط داره
+ توعه لعنتی حق نداری شرکت و اینطوری ول کنی بری من تمام ضرری که بهم میزنی و ازت میگیرم میفهمی ؟
جیمین شونه ای بالا انداخت
+ به جهنم پرداخت میکنم چهار ساله به هر نهوی جلوی امریکا رفتنم و گرفتی دیگه نمیذارم این اتفاق بیوفته
جونگ کوک تحملش و از دست داد باورش نمیشد تمام این سال ها با وجود بهترین رفاهی که براش فراهم کرده بود تا راحت زندگی کنه اون تمام تلاشش این بوده از اونجا بره
+ جونگ کوک من فردا میرم ، پس سختش نکن فقط اومده بودم خداحافظی کنم اما تو طبق معمول وحشی بازی در اوردی
کوک پوزخندی زد میزشو دور زد و نزدیک پسر شد انقدری که جیمین یک قدم عقب بره
_ اکی هرجا دلت میخواد برو ، ولی حداقل امشب برای اخرین بار بیا خونم ، تولدمه درسته یادت رفته اما مشکلی نیست
جیمین نفسشو اروم بیرون داد ، اون فراموش نکرده بود رفتنش کادویی به اون و مجازات گناهی بود که دلش چهار سال تمام مرتکب شده بود
...
زنگ در و زد منتظر شد شاخه گل تودستش تکون داد و اهنگی زیر لب میخوند
با صدای باز شدن در اونو با پاش هول داد و داخل شد
_ جونگ کوکاااا تولدت مبااارک ، تولدت مبارک
با دیدن جونگ کوک و که تیشرت سفید و شلوار همرنگش اونو زیبا تر کرده بود ایستاد و جعبه کیک و شاخه گل و بالا گرفت
_ درسته یادم رفته بود اما اومدم جبرانش کنم
جونگ کوک خندید و سرش و تکون داد تا قطره اب اویزون از نوک موهای خیسش کنده بشه
+ خوش اومدی ، بشین مطمئن باش با اومدنت جبران کردی
جیمین لبخند شیرینی بهش زد و کیک و گل رو میز گذاشت
_ حموم بودی ؟
جونگ کوک هومی گفت وسمت اشپزخونه رفت جیمین خندید
_ صبر میکردی با هم میرفتیم
کوک پوزخندی زد و زیر لب زمزمه کرد ( عجله نکن بیبی)
تقریبا یک ساعتی به شام خوردن و صحبت راجب کار جیمین تو امریکا گذشت جونگ کوک درحالی که وسایل شام جمع میکرد گفت
+ میخوای بری یا فیلم بزارم
جیمین کش و قوصی به بدنش داد
_ پروازم ساعت ۱ ظهره پس وقت دارم بمونم امشب اخرین شبمونه
دل خودشم از این جمله ای که گفت مچاله شد اما باید چشماشو میبست و میرفت اون نمیتونست کنار بیاد
سال ها بود که بهترین مدیر استایلیست و طراح شرکت مد جونگ کوک بود اما خسته شده بود از حس ممنوعش خسته شده بود از خواستنه یک طرفش از اینکه هربار دم از رفتن میزد کوک نگران شرکتش میشد و هر تلاشی میکرد که جیمین توی شرکت بمونه و کار هاش ناقص نمونه
کوک نگاه گذرایی به جیمین انداخت و کنارش روی مبل سه نفره نشست قبل اینکه فیلم و پلی کنه خوب به قیافه پسر رو به روش زل زد جیمین اب دهنشو قورت داد
+ چیه ؟
کوک زمزمه وار گفت
_ تو نباشی من تو شرکت چیکار کنم
جیمین کلافه شد کم کم داشت از شغلش و پسر رو به روش و خودش متنفر میشد
+ الان سال ۲۰۲۰ مطمئن باش کلی استایلیست حرفه ای و بیکار هستن که منتظر فرصت ان
کوک چشماشو چرخوند و عصبی نفسشو فوت کرد مطمعنا جیمین اینو ندید
_ حق با توعه جیم ، ولی کسی جاتو پر نمیکنه
و همزمان فیلم و پلی کرد
,,
پسر دستشو رو قفسه سینش گذاشت و نفس منقطعشو بیرون داد
+ جلو نیا ..
_ هیششش ، اروم باش بیبی مطمئنم خوشت میاد
و لباش و رو لبای نیمه باز پسر کوبید و دستشو رو دیکش فشار داد
...
جیمین چشمای گشاد شدشو از صفحه تلوزیون جدا نکرد جرعتشو هم نداشت جونگ کوک چه دلیلی برای انتخاب این فیلم داشت با لخت شدن پسر کوچک تر توسط پسر بزرگ تر جیمین چشماشو بست
+ کوک این چیه گذاشتی ، نکنه ادامه میدن
کوک سعی کرد خندشو جمع کنه و جدی باشه
_ بیخیال یجور رفتار نکن انگار فیلم صحنه دار ندیدی
عصبی سمت جونگ کوک چرخید
+ دیدم ، ولی نه اینجوریشو .. این .. این
صداش با صدای ناله عمیق پسر تو فیلم قطع شد جونگ کوک خودشو نزدیک صورت جیمین برد و زمزمه کرد
_این چشه ؟ چیزی داره که اذیتت میکنه ؟
جیمین چشماشو بست تحریک شده بود اونم درست کنار پسری که سال ها بود تصوراتش تماما مربوط به اون میشد
...
+ اااه لطفا من به دیکت نیاز دارم
..
صدای جیغ پسر کوچیک تر تو خونه پیچید و جیمین ناخود اگاه دستشو رو رونش کشید و شلوارشو چنگ زد
جونگ نیم نگاهی به پسر تحریک شده کنارش انداخت و در اخر قفل لب های نیمه بازش شد
خودشو کمی نزدیک کرد و صورتشو کنار گوش جیمین نگه داشت که حالا غرق بالا پایین شدن های پسر تو فیلم رو دیک ددیش بود
_ حالت خوبه جیم ؟
جیمین سکته خفیفی کرد و ازش فاصله گرفت نگاهش بی هیچ حرفی قفل صورتی شد که فقط نیم سانت باهاش فاصله داشت
+ خوبم
زمزمه کرد شک داشت صداش به گوش کوک رسیده باشه نگاه کوک رولباش قفل شده بود و این جیمین و متحیر میکرد یعنی اون هم ..
نکنه منظوری از گذاشتن این فی..
رشته افکارش با حس گرم و خیس شدن لباش پاره شد کوک به نرمی لباش و میبوسید
زمان میبرد تا موقعیتشونو درک کنه عکس العملی نشون نمیداد فقط با بستن چشماش گذاشت لذتی که کوک بهش منتقل میکرد و بچشه
کم شدن اکسیژن تو ریه هاش اونو به خودش اورد ازش فاصله گرفت و سعی کرد به صدای زیبای جدا شدن لب هاشون اهمیت نده
_ کوک .. داری ... چیکار میکنی
با هر کلمه سعی میکرد نفس بکشه جونگ کوک قلبش برای صحنه زیبای نفس زدن های جیمین با لب های خیسش بی قراری میکرد پس برای جلوگیری از دیوونه شدنش بدون گفتن کلمه ای روش خیمه زد و با حرکتش جیمین ناخوداگاه رو مبل خوابید و دوباره لب هاشو بازی گرفت این دفعه عمیق تر و پر سر و صدا تر از قبل میبوسید
بعد چند ثانیه با حرکت دستش رو سینش لب های جیمین هم باهاش همکاری کردن و بوسشون خیس تر شد و هردو تحریک شده تر از قبل کوک بی طاقت تر از همیشه لباشو سمت گردن سفید و خوشبوی جیمین برد و مک های عمیقی زد
و زمزمه کرد
+ لعنتی چهارسال تشنت بودم
و همزمان دکمه های پیراهن کرم رنگ جیمین باز کرد
جیمین دستشو رو دستای کشیده جونگ کوک گذاشت و باعث شد به هم زل بزنن
_ چرا چیزی نگفتی ؟
+ چطوری میگفتم وقتی تمام فکرو ذهنت از پیش من رفتن بود
جیمین چشمای ناباورش و رو صورت عشقش چرخوند باورش نمیشد هر دو این همه سال تو سکوت یک حس و داشتن
جونگ کوک بی قراریش و همراه صداش کرد و کنار لب های جیمین فرود اورد
_ خیلی میخوامت ، داری دیوونم میکنی
و لب هاشو رو لب های خیس و باد کرده جیمین کوبید
با دو دست ازادش پیراهن جیمین و در اورد
دکمه شلوار مشکیشو باز کرد و دیکشو لمس کرد ناله جیمین تو لباش خفه شد و کوک برای شنیدن دوباره و دوبارش اونو بیشتر تودستش فشرد ناله های جیمین هربار عمیق تر میشد و در اخر لب هاشو جدا کرد و اه غلیظی کشید
+ جونگ کوکا تمومش کن
کوک لبخندی زد و لیس به لب های باز و خیس جیمین زد
پیراهنشو در اورد و براید استایل بغلش کرد
جیمین با صدای تحلیل رفته ای لباشو کنار گوش کوک گذاشت
+ داری چیکار میکنی
اما کوک جوابشو با بوسه ی ارومی داد و در اتاقشو با یه دست باز کرد و جیمین رو تخت گذاشت کنارش دراز کشید و انگشتشو نوازش وار رو بدنش کشید جیمین مسخ رفتار های لطیف جونگ کوک خودشو بالا کشید و لباشو نرم بوسید
+ دوست دارم
کوک انگشتاشو کنار پایین تنه جیمین نگه داشت
_ منم همینطور
با فرو رفتن دوتا از انگشتای کوک داخلش جیغ خفه ای کشید و با مظلومیت به چهره کوک زل زد
+ چرا خیسشون نکردی ؟
کوک پوزخندی زد
_ چون میخواستی ترکم کنی
و انگشت سومش و وارد کرد جیمین سعی کرد دردشو با زل زدن تو صورت کوک نادیده بگیره و مظلوم ترینه خودشو نشون بده
خم شد رو صورتش لباشو به دندون گرفت و دستشو اروم حرکت داد
_ این مظلوم نماییت منو حریص تر میکنه بیبی
دستشو ازش خارج کرد و برهنه شد با خیس کردن عضوش کنار جیمین دراز کشید سرشو تو گردنش فرو کرد
_ هنوزم میخوای ترکم کنی؟
جیمین بی طاقت نفس داغشو بیرون داد و صورتشو به سمت کوک چرخوند
+ نه
کوک لبخندی زد و لباشو به بازی گرفت و گذاشت واسه همیشه یکی بشن ...
____ 1426
باز هم خاک تو سرم ...
بگید که دوسش دارید وگرنه انقد مینویسم تا بگین که دوسش دارین 😂😂🤤
love you guys🌼
YOU ARE READING
BTS oneshots
Short StoryBTS + کوک من تصمیم و گرفتم و میخوامازت ... انگشت اشاره کوک که رو لباش نشست ساکت شد _ هیس خواهش میکنم جملتو تموم نکن ، جیمینا لطفا عذاب دادن منو تمومش کن حس میکنم با این بی رحمی های جدیدت قلبم داره از کار میوفته *** + التماست میکنم یونگی .. خواهش...