vmin✓

1.3K 101 11
                                    

🖤 حس مشترک 🖤

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

🖤 حس مشترک 🖤

واسه من چهار پنج نفر هم اندازه چند هزار نفر ارزش دارن ...💜
jimin :
اون داشت نزدیک‌ و نزدیک تر میشد و این من بودم که زمان و مکان فراموشم شده بود ، ضربان قلبم انقدر تند شده بود که صداش تو گوشام میپیچید ، میکروفون و خاموش کردم مبادا صدای قلبم توش اکو شه بعید نبود اگر این اتفاق میوفتاد وقتی صورت تهیونگ دیگه با صورتم فاصله ای نداشت
لبخندمو بزور جمع کردم و صورتمو چرخوندم دستای مشت شدمو رو تخته سینش گذاشتم و سعی کردم یجوری هولش بدم که نمایش به نظر بیاد ، از جیهوپ هیونگ ممنون‌ بودم که شروع کرد به صحبت کردن چون معلوم نبود تهیونگ چش شده که به به جای هول دادنم هی نزدیک تر میشه !
دستای مشت شدمو تو دستاش گرفت و خاست مهارش کنه که همزمان با هول دادن دستم خودمم ترجیح دادم باهاش عقب برم و تقریبا رو استیج ولو شم کاری که باید میکردم همونطور که کوک وقتی هولش دادم پشتک زد و پخش زمین شد این بازی بود نه لحظه ای که تهیونگ دنبالش بود
علاوه بر لبامون ، چشمامون هم میخندید میتونستم تعجب کوکی‌ و جین هیونگ و ببینم ، اونا خبر نداشتن دلیل این رفتار ما چیه ، خبر نداشتن تهیونگ دیوونه دقیقا ده دقیقه قبل اومدنمون رو استیج بهم اعتراف کرده بود و ازم خواست توی استیج جوابمو بهش بدم و حالا داریم این نمایش مسخره رو‌ درست بعد اینکه در جواب
_ جیمینا ، حوصله مقدمه چینی ندارم ... من عاشقتم ، جوابتو رو استیج بهم بده
لبخند میزنیم و دستای همو ول نمیکنیم ، منم میخواستمش خیلی وقت بود ، قبل معروف شدن ، قبل بنگتن شدن ... زمانی که یه پسر شیطون و زیاده خواه در عین حال مظلوم و معصوم بود ، من کیم تهیونگ و از لحظه ای که برای اولین بار دیدمش میخواستم
...
روی صندلی نشسته بودم و‌ فکر‌ میکردم قطعا اگر بهم میگفتن اسمون صورتی رنگه باورش اسون تر میشد تا وقتی تهیونگ بهم گفت دوسم داره
_ هی چیمی ، بیا اینجا
نگاهش کردم و برای بار چندم پروانه ها توی دلم پرواز کردن‌ چقدر خواستنی بود

کنارش دراز کشیدم و سرم و رو بازوهاش گذاشتم چشمای بزرگ و پاپی تورشو بهم دوخت و با صدای ارومی زمزمه کرد
_ به چی فکر میکنی عشقم ؟
نفس عمیقی کشیدم ، اون نمیدوست چقدر نفس گیره این لحظه ها برام میدونست ؟
+ به این که چطور متوجه حست نشده بودم ؟
اهی کشید و به سقف چشم دوخت
_چطور میتونستی متوجه بشی وقتی خودم نمیتونستم؟
نگاهشو از سقف گرفت و به چشمام دوخت قلبم لرزید مثل همیشه و اون ادامه داد
_ اولش فکر میکردم طبیعیه که تورو فقط برای خودم میخواستم ، من اول پیدات کرده بودم و صمیمی شدن بیش از حدتو با بقیه اعضا نمیخواستم ... وقتی تو بغلم دراز میکشیدی دلم نمیخواست بلند شی و تصور میکردم همه اینا فقط بخاطر اینه تو از بقیه باهام صمیمی تری
( خندید و سمتم چرخید و دستشو پشت کمرم انداخت )
آه جیمینا باورت میشه من روی تک‌ تک حرکاتم دقت میکردم و محتاطانه صحبت میکردم چون بودنت برام اضطراب میاورد و میخواستم بهترین باشم ... فقط ، فقط چون تو نگاهم میکردی و من باز هم متوجه نمیشدم چرا باید تو منو تایید میکردی تا خوشحال باشم ...

BTS oneshotsWhere stories live. Discover now