I'm just too hot

106 27 39
                                    

د.ا.ن سوم شخص

پسرا توی رستوران جولی و رز نشسته بودن...

هری قهوه هاشون رو آورد و نشست و گفت :

_خب گایز برنامه اتون برای امروز چیه؟!

لیام به ساعتش نگاه کرد و گفت :

_یه ساعت دیگه باید برم خونه زین...

_لویی‌:منم شب با مایک میخوام برم بیرون ...

_هری :اون شبه من گفتم امروز...

لحن هری یکم تند بود... چون هر بار که لویی اسم مایک رو میاره عصبی میشه...

لویی یکم با تعجب به خاطر لحن هری نگاش کرد و گفت:

_خب باید برم خونه... آماده بشم...

_نایل:از الان؟!

_لویی:آره...

لیام با حالت چندش لویی رو نگاه کرد و گفت:

_دیگه داری حالم رو بهم میزنی...

_لویی:وات؟!! این که به یکی آنقدر اهمیت میدم که میخوام براش خوب به نظر برسم؟!

_لیام:آره دقیقا...

_لویی:تو همیشه خدا مرتبی... و به خودت میرسی...
چطوری این حال بهم زن نیست...

_من برای خودم اینکارو میکنم... نه بقیه... نظر بقیه کوچیکترین اهمیتی برام نداره...

_لویی:خب پس واقعا برات متاسفم... چون اهمیت دادن به بقیه خیلی حس قشنگیه... و تو هیچ وقت قرار نیست حسش کنی...

هری آروم ولی جوری که همشون شنیدن گفت:

_ببین کی داره راجب اهمیت دادن به بقیه حرف میزنه...

لویی با تعجب برگشت نگاش کرد و گفت:

_ببخشید... تو با من مشکلی داری؟!

هری شونه هاش رو انداخت بالا و گفت:

_نه... باید داشته باشم؟!

_لویی:از صبح تو مدرسه همش روتو ازم برمیگردونی...الان هم که اینجوری باهام حرف میزنی...

_نایل :هی گایز... آروم باشید... چتونه همتون؟!

_لویی:نمیدونم... از بقیه بپرس...

_نایل:تو که لیام رو میشناسی کلا هر چیز رمانتیکی و دوست پسر داشتن براش حال بهم زنه...
دیگه چرا به خودت زحمت میدی باهاش بحث کنی...

لیام سمت نایل لایک نشون داد که با حرفاش موافقه...

_لویی:اونو که میدونم اصلا آدم نیست...

لیام با اخم یه نگاه کرد و گفت:

_هی...

_لویی:هری نمیدونم چه مشکلی با من داره...

HELP Me!!!! Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora