جونگکوک برای چندمین بار بین ملافه های تخت غلت زد... نور خورشید کم کم اتاقش رو روشن میکرد ولی اون از شب پیش تا حالا ، حتی نتونسته بود پلک روی هم بگذاره!
هرچند باید بابت این بی خوابی ، بهش حق داد... چرا که روز اعلام نتایج بود و اضطرابِ اون اونقدر زیاد بود که نه تنها خودش ، بلکه مادربزرگ و پدربزرگش رو هم درگیر کرده بود!
در نتیجه فقط اون پسر نبود که اینطور بی خواب شده بود. بلکه هائلمونی (مادربزرگ) و هائلبوجی (پدربزرگ) هم خواب نداشتند...
و درباره ی مادر و پدرش...... خب... اونها هیچوقت اهمیتی نمیدادند!
از همون نقطه ی شروع ، با این تصمیمِ پسر مخالف بودند و ادعا میکردند که اگه به روش اونها پیش بره ، میتونند خرج خودش ، بچه هاش ، نوه هاش و حتی نتیجه هاش رو هم بدند! و نیازی نیست اون حتی برای دانشگاه رفتن و درس خووندن تلاش کنه!
اما جونگکوک این رو نمیخواست.
پس یکی از سر خود ترین تصمیمات زندگیش رو گرفت و برای دانشگاه جولیارد ، درخواست داد!
حالا از روزی که ایمیل درخواستش رو همراه با یک ویدیوی نمونه ی مهارت و البته سابقه ی درسیش برای دانشگاه فرستاده بود ، خیلی میگذره... و امروز ، بالاخره روزیه که جواب صبوری هاش داده میشه و نتایج قبولی های سال جدید دانشگاه اعلام میشه!
دانشگاهِ جولیارد...
بهترین دانشگاه برای سه رشته ی اصلیِ دراما ، موسیقی و رقص!
با بهترین اساتیدِ جهان!اون خودش رو برای همه چیز آماده کرده بود!
چرا که از خانواده ی پولداری بود و با شهریه هیچ مشکلی نداشت... در واقع تقریبا با هیچ کدوم از شرایط ، مشکلی نداشت..!البته... شاید هنوز یک چیز بود که کمی جای نگرانی باقی میگذاشت... و اون معاشرت و ارتباطش با اساتید و هنرجوهای دیگه بود!
اون هیچوقت چندان آدم اجتماعی ای نبود و مهارت زیادی توی دوست پیدا کردن ، نداشت. اون بر این باور بود که اگه تا امروز بیشتر زندگیش رو با مشورت با خودش تصمیم گیری کرده بود، پس چه نیازی به بقیه داشت؟
اما حالا هیچ چیز اهمیتی نداشت...
فقط یک نامه ی لعنتی میتونست برای سرنوشتِ پسر تصمیم گیری کنه!نامه ای که نتیجه ی درخواستش برای دانشگاه جولیارد رو به همراه می اورد.
اینکه قبول شده... یا نه.اگه نتیجه ی اون نامه چیزی که میخواست نبوده نباشه ، دیگه مسائل احمقانه ای مثل دوست پیدا کردن یا همچین چیزهایی ، اهمیتی نداشت!
هیچ چیزی اهمیتی نداشت!اهمیت نداره که چقدر تلاش کرده بود...
اهمیت نداره که چقدر بیشتر تلاش کنه...
اهمیت نداره که چند بار دیگه امتحان کنه....
YOU ARE READING
Tiptoe :::... (Taekook ver.)
Fanfictionچه توی بزرگ ترین دانشگاهِ هنرهای موسیقاییِ جولیارد ، چه توی هر دانشگاهِ کوفتی دیگه ای ، عشق بین یک هنرجو و استاد غیر قانونیه! ولی خب...سرنوشتِ تخمیه دیگه :) ~~~ (این فیک قبلا با اسمِ why توی اینستا عاپ میشده❕) ~ معانی کلمه ی "تیپتو" : 1) در معنای لغ...