1-wild survivors

340 65 136
                                    

Panama city, 3:35 A.M

_برای همیشه‌ی همیشه‌ی، همیشه!

با هر فریاد، ناخونش رو، روی دیوار می‌کشید.
درد شدیدی زیر انگشتاش به وجود اومده بود که دوسش داشت.

صدای کوبیده شدن قطرات بارون روی سقف یونولیتی، توی انبار پیچیده بود.

فریاد زدن های مرد بلاخره جواب داد.
چشمهاش رو باز کرد، همجا تاریک بود. بوی خون خشک شده‌ی محیط بسته تپش قلبش رو بالا می‌برد.

از زیر اون کیسه چرمی هیچ چیز قابل دیدن نبود!

زن بیچاره! حتما تا الان سه‌تا بچه‌ی قد و نیم قدش با اون شوهر رومانتیکش حسابی نگرانش شدن.

زندگیه خوبی داره، اما حالا فعل تغییر کرده، داشت.

لیام گیتار الکتریکیش که لکه های بزرگ و کوچیک خون روش خود نمایی میکرد به میخ آویزون کرد.

با قدم های رقص مانند، سمت سیزدهمین قربانی سه‌شنبه رفت.

سمت مردی که گوشه‌ی دیوار همراه با دوربین قدیمیش که متعلق به یکی از کلسیون دارهای دوربین بود و ماسک خرسیش چمپاته زده برگشت.

_تدی کوچوله بیا که قراره از هنرنمایی بابایی خاطره ضبط کنی.

با پایان حرفش، کف دستاشو محکم به هم کوبید.
زن بیچاره با صدای بلند تشویق و جیغ جمعیت دیوونه تو جاش پرید.

لیام دستی میون موهای قهوه‌ای طلاییش برد: تدی موهام خوبه؟

ماسک خرسی، سر انگشت شصت و اشاره‌اش رو بهم چسبوند و مشغول تنظیم دوربین روی صورت زن و لیام شد.

با علامت ماسک خرسی، رو به روی دوربین ایستاد و نمایشی خم شد: خانمها و آقایان، به رد روم خوش آمدید!

صدای تشویق، جیغ و داد هواداراش بلندتر قبل از ال‌سی‌دی های کوچیکی که تموم اتاق رو پوشنده بودن توی انبار پیچید.

سمت صندلی زن رفت و دورش چرخید: خب خب خب! بزار ببینم چی اینجا داریم؟

با کشیده شدن ناگهانی اون کیسه چرمی از روی سرش، نفس عمیقی کشید.

با دیدن چراغ های قرمز رنگی که تمام اون اتاق رو روشن کرده بودن، مردمک چشمهاش گشادتر از حالت طبیعی شد!

سر خوردن عرق سرد، روی تیغه‌ی کمرش رو حس میکرد. لبهاش همرنگ کبودی های روی دست مرد شده بود.

خب، قربانیا همیشه قبل از اجرا شلنگ تخته میندازن. لیام دیگه عادت کرده!

لیام با چشمهایی که معصومیت رو فریاد میزدن به چشمهای سبز زن خیره شد.

دستشو میون موهای بلوندش برد و مشغول نوازش کردن شد.

یکباره همچی تغییر کرد، چشمهاش سرمای عیجیبی به خودشون گرفتن.

Nyctophile"2"Where stories live. Discover now