5-No one is waiting for me; But why you

157 48 66
                                    

بچه‌ها لطفاً اگه ایرادی چیزی تو متن دیدین بگین اصلاحش کنم💜✨

چرخی دور خودش زد و دستاشو جوری بهم کوبید که کف دستاش سوزن سوزن شد...

به مردی که قصد بهوش اومدن نداشت نگاه کرد و دهنشو کج و کوله کرد: بیدارشو دیگه حوصلم سر رفته!

وقتی جوابی از سمت مرد نگرفت چشمهاشو چرخوند: اوکی، پس من میرم یکم فضولی کنم.

با لبخندی که دندونای سفیدش رو به نمایش گذاشته بود گفت و راه افتاد.

دکور خونه سبک مینی‌مال و ساده‌ای داشت که اصلا مورد پسند آدم عجیبی مثله لیام نبود.

بنظرش اون مبلمان کرمی با کاغذ دیواری های ساده زیادی کسل کننده بود؛ اون مرد میتونست خونشو شبیه کندوی عسل دکور کنه، اره! این بهتره.

نفسشو کلافه آزاد کرد: مرد این چه وضعیه آخه! اینم خونست تو داری؟

سمت آشپزخونه رفت و در یخچال زردی که روش پر از عکسای دونفره و یاداشت های زیاد با دست خط زیبایی خود نمایی میکرد باز کرد.

ظرف بستنی توت فرنگی رو بیرون آورد و روی میز گذاشت.

چندتا از عکسای دونفره‌ی اون مرد رو کند و توی جیبش گذاشت.

قالب های یخ رو توی پارچ آب ریخت و به سالن اصلی برگشت.

بستنیشو همراه چنگال کوچیکی روی زمین گذاشت و بدون هیچ اخطاری تموم آب یخ توی ظرف رو، روی سر مرد مو بلند خالی کرد.

جرد با نفس عمیقی چشماشو باز کرد، سینش بشدت تکون میخورد و صدای بهم خورد دندوناش حتی به گوش لیام هم می‌رسید.

آب از روی موهاش سر میخورد و اون میترسید سرشو بالا بیاره، سعی کرد آخرین چیزی که میدونست به یاد بیاره.

یه پسر بیست و یک ساله دم در خونش بود و حالا، اون روی صندلی افتاده و از شدت شوکی که بهش وارد شده میلرزه!

لیام روی زمین نشست و با چنگال کمی از بستنی صورتی رنگ رو سمت دهنش برد: سلام سلام!

با شنیدن صدای ناآشنایی سرشو بالا آورد: تو کی هستی؟ چرا نمیتونم تکون بخورم؟

لیام کف دستشو به نشونه‌ی صبر بالا گرفت، بستنیشو قورت داد و گفت: من هنوز بلایی سرت نیاوردم، البته هنوز!
چیزی نیست بخاطر شوک شدنته.

جرد نگاه بدی بهش کرد، رفتار نسبتا نرمال لیام باعث شده بود تا صداش رنگ جرات بگیره.

با صدای بلند و عصبانیش توپید: گفتم تو کی هستی، تو خونه‌ی من چه گوهی میخوری اشغال؟

لیام چشماشو بست و سرشو به نشونه تاسف تکون داد، لبخند محوش خیلی ترسناکتر از فریاد مرد بود!

Nyctophile"2"Where stories live. Discover now