Part 8

496 89 47
                                    


"جونمیون"

یکی از افرادش قفل در اتاق رو باز کرد و کنار رفت تا اول اون وارد اتاق بشه.
کمی مکث کرد و با نگاهش به اون اشاره کرد که بیرون منتظرش بمونه و بعد از اطاعت اون فرد به تنهایی وارد اون اتاق تاریک که تماما بوی نم میداد شد.
وندی به یه صندلی چوبی بسته شده بود و چسب طوسی رنگی روی دهنش زده شده بود.
با دیدن جونمیون بدون هیچ ترسی مستقیم به چشماش خیره شد اما بالاپایین شدن قفسه ‌ی سینش بخاطر تند شدن ریتم نفساش از چشم جونمیون دور نموند و بخاطرش یه تای ابروش بالا رفت.

با قدمای کوتاه اما محکمی سمتش میرفت و صدای کفشاش تمام فضای اون اتاق خالی رو پر کرده بود.
وندی اونو با نگاهش دنبال میکرد اما جونمیون وقتی مقابلش رسید متوقف نشد و قدم هاش رو دور تا دور صندلی ادامه میداد و دورِ سر وندی میچرخید.
تمام نگاهش رو به اون دختر دوخته بود و با حفظ نیشخندی که روی لباش بود به راه رفتن ادامه میداد و با شناختی که از وندی ازش داشت،با یک نگاه به چهرش میتونست با اطمینان بگه اون حسابی مشغول فکر کردنه.

بعد از لو رفتنش این اولین باری بود که جونمیون شخصا به دیدنش میومد و مطمئن نبود قراره چه اتفاقی بیفته.
جونمیون بالاخره پشت سر اون متوقف شد و هردو دستشو روی شونه های اون گذاشت و خم شد تا سرش درست کنار سر اون باشه.
وندی از گوشه ‌ی چشم نگاهش میکرد و جونمیون کنار گوشش شروع کرد به خندیدن.
هرلحظه صدای خنده هاش بلندتر میشد و فشار دستش رو به شونه های وندی بیشتر میکرد.
بعد از چندلحظه بالاخره آروم گرفت و حرصی که توی وجودش بود به چشماش خون انداخت و با عصبانیت از بین دندوناش غرید.

_تو...اولین نفری هستی که موفق شد منو فریب بده.
با حرص شونه های وندی رو رها کرد و چسب رو از روی دهنش برداشت.

اسلحش رو از پشت کمرش بیرون آورد و از پشت روی سر وندی گذاشت.
وندی مطمئن بود که اون بهش شلیک نمیکنه و ذره ای نلرزید.
تصمیم نداشت حتی کلمه ای حرف بزنه،حداقل تا وقتی که لوهان نقشش رو عملی میکرد.
جونمیون اسلحه رو بیشتر به سرش فشرد و داد زد.

_تا کی میخوای خفه خون بگیری؟

وندی کاملا خونسرد و ساکت بود،جوری که انگار نه صدایی میشنوه و نه اسلحه ای روی سرش حس میکنه.
همه ی اینا باعث میشد جونمیون بیشتر عصبی بشه،مواد مصرف کرده بود و تندتند عرق میکرد.
پشت دست آزادشو روی پیشونیش کشید و عرقش رو پاک کرد.دوباره سمتش خم شد و دستش رو ‌جلوی بدن وندی برد و دور گردنش گذاشت.
محکم فشارش میداد و این بار اسلحه رو روی شقیقه ی وندی گذاشته بود و درست کنار گوشش با عصبانیت لب زد.

_دارم دنبال اون مدارک میگردم،وقتی پیداشون کنم تورو با اون مدارکت به جهنم میفرستم سون وندی.

بالاخره دستشو که تا اون لحظه محکم به گردنش میفشرد برداشت و وندی با صدا نفس عمیقی کشید و قبل از اینکه به خودش بیاد با صدای کوبیده شدن در فلزی اتاق متوجه ی رفتن جونمیون شد.

𝐑𝐨𝐬𝐞'𝐬 𝐇𝐚𝐥𝐥 ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈ✓Where stories live. Discover now