Seven

1K 240 7
                                    

"نقشه‌ات چی بود جینی؟ تا تسخیرمون کنی و بعدش چی؟"

برای گریفیندور کله قرمز سخنرانی کردم، میدونستم که بهم آسیبی نمیزنه. آهی کشید و شانه هاش رو بالا انداخت.

"میبینیم که چطوری بهم دیگه نگاه میکنید. کل مدرسه لعنتی میبیننش، هری. شما دوتا عاشق همید. لونا و من فقط سعی داشتیم بهش سرعت بدیم."

طوریکه جینی حرف زد، مثل این بود که این مسئله واضح ترین چیز دنیاست. خنده ایی کردم.

"ما عاشق همدیگه نیستیم. شما دوتا توهم زدید."

قهقه ایی زدم و امیدوار بودم که قابل باور بنظر برسه. جینی سرشو تکون داد، برای یک لحظه باورش نشد.

آروم گفتم:"خیلی خب، باشه. ازش خوشم میاد، تا حالا به کسی نگفته بودم. تو واقعا تنها کسی هستی که میدونی."

پوزخندی بهم زد و از روی صندلی بلند شد.

"این عالیه. لونا و من کمک میکنیم. دراکو هم عاشقته، هری. تقریبا مطمئنیم که همیشه دوستت داشته. اما میتونیم کاری کنیم که بهم اعتراف کنه."

ازش پرسیدم چطور و اون نیشخندی زد.

توضیح داد:"ویراتیساریوم. محلول حقیقت. لونا، از اونجایی که باهم دوستن موقع شام ازش توی نوشیدنیش میریزه. اون و من دراکورو مشغولش میکنیم و ازش سوال و این چیزا میپرسیم. بالاخره محلول اثر میکنه و وقتی خواست بگه‌تش، تو اولین نفری میشی که میفهمی."

صدرصد رو‌ این ایده مطمئن نبودم ولی دلم میخواست بدونم دراکو هم این حس رو داره یا نه پس سرم رو تکون دادم.

شب بعدی موقع شام لونا و جینی با دراکو سر میز نشستند.از میز گریفیندور دیدم که لونا از اون محلول داخل نوشیدنی ریخت و دراکو خوردتش. بعد از پنج دقیقه که اجازه میداد محلول داخل خون دراکو فعال بشه، دخترها شروع کردن به سوال و جواب کردن.

--- از زبان دراکو: ---

"دراکو میتونم ازت یه سوال بپرسم؟"

لونا لبخندی زد و من سرمو تکون دادم و یه جرعه دیگه آب خوردم. 'مزه آبم باحاله.'
تو ذهنم با هری فکر کردم. اون و من چشم هامون با هم قفل شد و اون شونه اش رو بالا انداخت. اون جواب داد:'برای منم.'
خب حداقل فقط آب من اینجوری نبود.

اوه درسته، لونا. بهش نگاهی کردم و اون دوباره سوالشو تکرار کرد.

پرسید:"نظرت درباره جینی چیه؟"
نزدیک بود قهقه ایی بزنم.

"بهش علاقه ایی ندارم. ممکنه که با بهترین دوست برادرش دوست باشم، اما به این معنی نیست که به یه ویزلی حسی داشته باشم."

با خودم خندیدم و بعدش جلوی خودمو گرفتم.

آروم با خودم گفتم:"چرا باید این چیزارو بگم؟"

لونا شانه هاش رو بالا انداخت. جینی بعد از لونا پرسید:"درباره هرماینی گرنجر چه فکری میکنی؟"

"اون واقعا محشره. متنفر بودم که باهاش بدرفتاری کردم، اما باید تمومش میکردم."

در آخر جمله متوقف شدم. چه اتفاقی داشت میوفتاد؟

لونا پوزخندی زد:"نظرت درباره هری پاتر چیه؟"

میخواستم جلوی خودمو از حرف زدن بگیرم اما هیچی کار نمیکرد. کلمات بی وقت خارج میشدن.

"اون محشره. یکی از بهترین آدماییه که میشناسم. باهوشه، باحاله، روی جارو خیلی با استعداده. اون یه مرد بزرگه، این یکی از چیزاییه که بیشتر از همه ازش خوشم میاد. من.."

متوقف شدم. "واقعا ازش خوشم میاد."

جمله‌مو شکست خورده تمومش کردم. چرا همه این چیزارو بهشون گفتم؟

من من کردم:"میترسم که اون اینطور فکر نکنه. میترسم که اگر حقیقت‌رو بهش بگم، با کل مدرسه بهم بخنده."

یهویی یه چیزی بهم خورد. ویراتیساریوم، بالاخره میتونستم حس کنم که اثرات محلول داره از بین میره.

با عصبانیت غریدم:"اولاً بی ادبیه که تو نوشیدنی یک نفر چیزی بریزید، دوماً به هری یک کلمه از چیزایی که گفتمو بگید تا هردوتونو طلسم کنم."

سرشونو تکون دادن و به ترتیب به میزهاشون برگشتند. به هری نگاه کردم و توی ذهنم درباره جینی و لونا بهش هشدار دادم.

'ممکنه که توی نوشیدنیت چیزی ریخته باشن هری. مواظب باش.'

بهم نگاه کرد و بعد به جینی و خندید.

جواب داد:'از پسش بر میام..'

'خب..خب من نمیتونم...'

--- از زبان هری: ---

وقتی جینی برگشت، بهش نگاه کردم و‌ اون چشمکی زد.

'ممکنه که توی نوشیدنیت چیزی ریخته باشن هری. مواظب باش.'

بهش نگاهی کردم و بعد به جینی و خنده ام گرفت. گستاخانه جواب دادم:'از پسش بر میام..'

دراکو با خودش خندید و بعد به کاسه اش نگاه کرد.

'خب..خب..من نمیتونم..'

دیدم که دراکو بلند شد و سرسرا رو ترک کرد. سریعاً فهمیدم که اون تقریبا داره کجا میره پس بلند شدم و دنبالش کردم.

_____

هلو گایززز
ممنونم از بابت ووت هاتون و نظراتون، خیلی برام ارزش داره چون باعث میشه افراد بیشتری ببیننش:}
راستی من یه فیک ویکوک آپلود کردم ممنون میشم که حمایت کنید🥺 بوس بهتون.

Strange [Drarry Persian Translation]Where stories live. Discover now