It's all over[End]

73 20 37
                                    

2 روز بعد...

هیوک نگاهی به خونه ی رنجون انداخت.خونه ی رنجون زیاد بزرگ نبود،اما کوچیک هم نبود.درکل خونه ی زیبایی داشت.
" خونه ات هم مثل خودت زیباس"
هیوک اینو درحالیکه از پنجره ی بزرگ خونه به بیرون نگاه میکرد گفت.
رنجون درحالیکه ساک هیوک رو داخل اتاق خودش می گذاشت گفت" ممنونم،خونه خودته هیوک راحت باش"
هیوک پرده رو کشید و به اتاقی که رنجون رفته بود رفت.
با کنجکاوی نگاهی به اتاق انداخت. تقریبا همه چیز در اون اتاق زرد رنگ بود!
پرده های حریر زرد رنگ،کاناپه ی دو نفری زرد با کوسن های نارنجی،تخت مشکی با روتختی زرد و پادری کوچک زرد رنگ.

" در این حد عاشق رنگ زردی؟ "
رنجون با شنیدن صدای هیوک به طرفش برگشت و لبخند خجلی زد" آره،زرد خیلی رنگ پر نشاطیه. رنگ مورد علاقه ی تو چیه؟ "

هیوک روی کاناپه نشست و کوسن نارنجی رنگ رو روی پاهاش گذاشت" رنگ مورد علاقه ی هچان یا هیوک؟ "
رنجون آخرین لباس رو هم در جالباسی گذاشت و کنار هیوک روی مبل نشست" رنگ مورد علاقه ی هیوک"

هیوک دستشو روی رون پای رنجون گذاشت و به چشماش نگاه کرد" حدسش سخت نیست...مشکی"
رنجون همه ب اجزای صورت هیوک رو از نظر گذروند و سپس پرسید" خب..رنگ مورد علاقه ی هچان چیه؟"

هیوک به کاناپه تکیه داد و باعث شد ارتباط چشمیشون قطع بشه" قرمز"

رنجون خنده ای کرد و به شوخی گفت" چقدر سلیقش برعکس بعضیا خوبه"

هیوک تکیه اشو از کاناپه گرفت و با نارضایتی نالید" هی هردوشون منم و مشکی که رنگ بدی نیست خیلی مجذوب کنندس"

رنجون خندید و سرشو جلو برد و بوسه ای سطحی روی لبای هیوک گذاشت" ولی من سلیقه ی هچانو به دونگهیوک ترجیح میدم"

هیوک ادای ناراحتی در آورد و از جاش بلند شد" باشه پس من میرم تو برو هچان رو پیدا کن بیار پیش خودت"

رنجون با فکر اینکه هیوک واقعا ناراحت شده باشه مچ دست هیوک رو گرفت اونو به سمت خودش برگردوند.
هیوکی نگاهی بهش انداخت و ابروشو بالا داد.
رنجون" من داشتم شوخی میکردم هیوک"

هیوک با چشمانی سرد بهش زل زد" ولی ناراحتم کردی! "

رنجون پوفی کشید و لباش به سرعت آویزون شد.
آخ که چقدر بوسیدنی شده بود!

رنجون " ببخشید خب"

هیوک " عذر خواهی تو ناراحتیمو از بین نمیبره."

رنجون اخماشو توهم کشید" پس چیکار بکنم که ببخشیم؟"

هیوک نیشخندی زد و گفت" بوس و بغل نه بیشتر نه کمتر"

رنجون خنده ای کرد و گفت" باشه هم بوسِت میکنم هم بغلت میکنم"

هیوک ذوق زده دستای رنجونو گرفت و از جاش بلندش کرد.
رنجون رو به طرف خودش کشید و رن توی بغلش افتاد.
دستاشو محکم دور رنجون حلقه کرد و سرشو به سینش چسبوند.

Will you be my nurse?Where stories live. Discover now