🍷part 6🍷

261 19 5
                                    

یه صدای عجیبی اومد در خونه با ضرب باز شد بابا این اینجا چیکار میکنه چه خبره چرا انقدر بادیگارد اورده

مین هو :دختر منو میدزدی اره بگیرنشون خانم هسو رو ول کنید اما این سه تا پسر رو بیارین

رزالین:بابا چیکار میکنی نه ولشون کن بابا

هسو رفت نزدیکش دستشو گرفت یعنی چه خبر اینجا

هسو:عشقم بریم خونه مون باشه

منو تیهونگ و جیمین و کوک باهم دیگه:چییییییی عشقمممممم

تیهونگ:دیگه از تو توقعه نداشتم مامان بهم از پشت خنجر بزنی واقعا که

مارو بردن خونه فوری رفتم اتاق کار بابام خاله هسو قشنگ نشسته بود روی پاهای بابام

رزالین:*باداد*بابا خاله اینجا چه خبرهههههه شماها از کی باهمید هاااااا

مین هو:هه دخترم ما چندساله که نامزدیم و یه یک سالی هم هست، که ازدواج کردیم

رزالین:افرین افرین پس برای من نامادری اوردی من تورو خاله خودم دونستم چرا هیچی نگفتی هااااا

هسو:هی خوشحال نیستی که شدم مادرت و از دست پسر بی رحمم نجاتت دادم

رزالین:دیگه چی رو ازم پنهون کردی هه معلوم نیست شاید فردا هم بیای بگی تو دختر من نیستی

تا اومدن حرفی بزنن رفتم بیرون بالاخره اومدم اتاقم لباسامو در اوردم که دوتا از بهترین دوستام اومدن کیم لارا و جانگ کارن

لارا:واییییی دخترررررر فوری بغلم هق هق میدونی چقدر نگرانت بودم اصلا میدونی من چقدر غصه میخوردم الان خوبی شنیدم عمو اون عوضی ها رو گرفته خوبشون کرده

کارن:هی هی برو اونور میخوام منم بغلش کنم ببینمت رزالین وایییییی دلمون برات یه زره شده بود

رزالین:میبینید که خوبم حالا اگه میشه ولم کنید باید برم سه نفر رو نجات بدم

لارا:کی کیارو ماهم میایم دیگه تنهات نمیزاریم

کارن:اره تنهات نمیزاریم بریم

رزالین:اوف باشه
.
.
.
.

از زبون تیهونگ
اه انقدر کتک خورده بودم که جونی برام نمونده بود پسرا از هوش رفته بودن چرا اخه همش تقصیر مادرم بود همش اه من تازه عاشق شده بودم من عاشق رزالین شدم دختری که من باکره گیشو گرفتم

جیمین:ت... تیهونگ ا.... ای کاش دخترشو نمیدزدیم اه... ما.... می... میمیریم

تیهونگ:نه... ه... هیچی نمیشه ما... قوی هستیم... ی... یادت رفته

اومده بودن باز کتک مون بزنن تا اومدن بزنن که صدای مهربون و زیباش اجازه نداد

رزالین:گمشید برین اون ور والا خودم ناقصتون میکنم

بادیگارد:اما خانم

رزالین:گفتم گم شید

بادیگارد ها رفتن بیرون که اومد سمتم چونمو داد بالا

رزالین:تیهونگ ببین منو من اینجام از اینجا میبرمتون بیرون

تیهونگ:اما بابات

رزالین:به اون هیچ ربطی نداره هی لارا و کارن چرا منو نگاه میکنید دست پاهاشونو باز کنید

لارا:معلوم هست میخوای چیکار کنی میخوای این عوضی هارو ازاد کنی

کارن:این کار اشتباهیه

رزالین:میگم هر کاری که میگمو انجام بدین فهمیدین یا نه

دست و پاهامو باز کرد و منو بلند کرد جون نداشتم راه برم

رزالین از زیر بغلم گرفت بوی عطرش بهم میخورد باعث میشد مست و تحریکش بشم حیف که حالم بد

داشتیم میرفتیم اتاقش که بادیگاردها جلومونو گرفتن

رزالین:بکشید کنار کوری نمیبینی حالش بد برو کنار

بادیگارد:خانم ما اجازه نداریم

رزالین:میخوای اخراج بشی یا میخوای بمیری کدومش

واقعا شجاع بود از پسش بر اومد بالاخره رسیدیم به اتاقش که منو پسرا گذاشتن روی تخت چه اتاق خوشگلی داره معلومه تک دختره بایدم داشته باشه

رزالین:دخترا برین جعبه کمک های اولیه رو بیارین

کارن:رزالین مطمئنی میخوای کمکشون کنی

رزالین:اره زودباشید
.
.
.
.

از زبون رزالین
واقعا برام سخت بود حالشو اینجوری ببینم قلبم درد میگرفت اما من خوبش میکنم

ماله کوک و جیمین تموم شد رفتم نزدیک تیهونگ لباسشو در اوردم واسه دومین بار تونستم سیس پکاشو ببینم با دیدن عضله هاشو سیس، پکاش گر  گرفتم گرمم بود

لارا:رزالین خوبی

رزالین:اره خوبم

بالاخره تموم شد پانسمانش کردم داشتم بلند میشدم که برم که دستم گرفت

تیهونگ:رزالین... اه... ازت ممنونم

دستمو روی دستش گذاشتم و یه لبخنده مهربون زدم و توی چشماش نگاه کردم

رزالین:خواهش میکنم الان برای هر سه تا تون لباس میارم

کوک:ما رو ببخش که اذیتت کردیم توهم میتونستی ما رو اذیت کنی اما نکردی ممنونم

کارن از پشت بغلم کرد

کارن:رزالین خیلی مهربونه اون از هیچکس کینه به دل نمیگیره و ماهم واسه همینه که عاشقشیم

لارا:اوهوم بهترین دوست و خواهر کوچولو ماست

رزالین:خیلی خوب بسه من میرم شما دخترا هم همینجا بمونید

اه از دستشون فرار کردم رفتم دستشویی همچنان گرمم بود گر گرفته بودم اه به خودت بیا رزالین اوف دختر بی جنبه خوبه لختش نکردم والا بازم اینکارو میکردم قلبم تند تند میزد با اینکه صورتش کتک خورده بود اما بازم جذاب بود اه تو با قلبم چیکار کردی کیم تیهونگ ....
.
.
.
.
ادامه دارد💜❤
ببخشید دیر بازم معذرت میخوام عشقای من دوستون دارم لذت ببرید

🥂Restart🥂Where stories live. Discover now