🍷part 9🍷

194 17 0
                                    

کارن:میتونم بیام تو

رزالین:اره بیا تو

بهترین دوستش که همیشه پیشش بوده و اونو خیلی دوست داره کنارش نشست و بغلش کرد موهای دوستشو نوازش میکرد اشکاشو هم پاک کرد

کارن:یادته بهم یه قولی دادیم این بود که هیچ وقت گریه نکنی

رزالین:من هق خسته شدم از این زندگی هق

کارن:هیش من قوی تر از تو دختر ندیدم تو میتونی پس باید بهش عادت کنی نمیخوای کنه مامانت اون دنیا غصه بخوره هوم

رزالین با حرفای کارن اروم شد اون راست میگفت الان که رزالین عاشق یه دزد شده که باهاش فامیلم شده باید به فکر اون باشه رزالین دست از گریه کردن برداشت

رزالین:راست میگی کارن من نباید زود بشینم گریه کنم  قول میدم که دیگه واسه چیزای کوچیک گریه نکنم

کارن:افرین همینه

رفتن اتاقش باز که لارا بیدار شده نگران اومد سمتمون

لارا:وای خداروشکر کجا بودی نمیدونی چقدر نگرانم کردی

رزالین:هیش اروم پسرا خوابن من خوبم

لارا:چیشده چرا چشمات قرمز گریه کردی

کارن:د اخه به تو چه لارا برو بخواب

از دست این دخترا روشو برگردوند که باز چهره عشقشو دید حتی توی خوابم جذابه اه با قلب من چیکار کردی

یک ماه بعد
رزالین
اوف امشب یه جشن خانوادگی داشتیم منم که اصلا از این جشن ها هیچ خوشم نمیاد اوف اما مجبورم داشتم دنبال لباس میگشتم که دوستای خل و چلم اومدن از دست اینا

لارا:سلاممم

کارن:بابا اروم تر سلام

رزالین:بهشون خندیدم سلام

لارا:واییییی رزالین قرار اون پسره که دیدمش اسمش وی بود اها فهمیدم جیمین اونم میاد با دوستاش

کارن:بله دوست خنگمون عاشق شده اونم عاشق کسی که اول ازش هیچ خوشش نمیومد

لارا:اه گفتی عشق گذشته گذشته الان فقط من به فکر اینده ام همین

رزالین:باشه بابا برین پایین تا منم بیام

بزور فرستادمشون بیرون و دورغ چرا به خاطره تیهونگ قبول کردم که توی این مهمونی باشم پس باید امشب یکمی به خودم برسم بالاخره لباسمو پیدا کردم پوشیدم رفتم جلوی ایینه به خودم نگاه کردم ام خوبه خوب شدم

لباسی که رزالین پوشیدهموهامو که تازه رنگش کرده بودم اونم زرد و بازش کردم عطر مورد علاقه مو زدم دیگه تقریبا اماده بودم از پله ها پایین رفتم که دیدمش دوباره قلبم به تپش افتاد اون به شدت جذاب شده به روی خودم نیاوردم که میشناسمش رفتم پیشه دخترا

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

لباسی که رزالین پوشیده
موهامو که تازه رنگش کرده بودم اونم زرد و بازش کردم عطر مورد علاقه مو زدم دیگه تقریبا اماده بودم از پله ها پایین رفتم که دیدمش دوباره قلبم به تپش افتاد اون به شدت جذاب شده به روی خودم نیاوردم که میشناسمش رفتم پیشه دخترا

لارا:وای خدا اومده کارن بزار برم پیشش

کارن:ای خدا دختر بس کن الان فکر میکنن دیونه ایی واو رزالین خانم چه خوشگل شدن

رزالین:مرسی مثل اینکه سه تایی شون اومدن فقط خودتونو بزنید به اون راه انگاری اصلا نمیشناسینشون

لارا :من که نمیتونم الان بزور خودمو نگه داشتم

کارن:باید بتونی این دختر ابرومونو میبره از من گفتن بود

رزالین:باخنده موافقم

داشتم حرف میزدم که بابام با یک نفر اومد پیشم مرد خوشتیپی بود

بابا:رزالین این اقای کانگ بوکسو هستن

بوکسو:سلام خانم لی رزالین

رزالین :یه لبخند مهربونی زدم سلام اقای کانگ بوکسو باهم دست دادم حس خوبی بهش نداشتم خیلی عجیب غریب بود این همش تقصیر بابامه دارم تقاص پس میدم یعنی میشه از شر همه شون راحت بشم و با عشقم باشم.... ادامه دارد

 ادامه دارد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

کانگ بوکسو

استایل جذاب تیهونگ

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

استایل جذاب تیهونگ

سلام عشقای من اینم از پارت 9 اگه خوشتون اومد ووت کنید دوستون دارم💜💛

🥂Restart🥂Where stories live. Discover now