بدون اینکه متوجه باشه به اون موجود کیوت زل زده بود
بعد یکم با آویزون شدن لبای پسر روبه روش و خیس شدن چشماش از آب درش آوردبا دیدن دمش که داشت به پا تبدیل میشد تعجب سراسر وجودشو گرفت
مادرش همیشه میگفت پری ها وجود دارن ولی تهیونگ هیج وقت باورش نشده بود..
با دیدن اینکه دیکه صورتی و کوچولوی کوک داره ظاهر میشه و سینه های برجستش لبشو گاز گرفت و پسر گریون جلوشو از نظر گذروند
با دیدن بادیگارد که داشت میومد سریع تیشرتشو در آورد و تن پسر کوچولوی جلوش کرد
تیشرتش تا سر زانو های پسر میومدبادیگارد با تعجب نگاهی کرد
" چیشده قربان.."تهیونگ بی تفاوت نگاهی کرد و با چشمش اشاره کرد که بره
بادیگارد بی هیچ حرف اضافه ای رفت و تهیونگو با اون پسره از نظره خودش عجیب تنها گذاشت
تهیونگ نوازش وار دستشو رو گونه پسر روبه روش کشید که فقط گریه میکرد و معلوم بود ترسیده
" اسمت چیه کوچولو "
با شدت گرفتن گریه کوک دستاشو دور تن کوچولوی پسر حلقه کرد و تو بغلش بردش" نترس من اذیتت نمیکنم پری کوچولو "
پسر با شنیدن این حرف انگار یکم اروم تر شده بود
" ج..جونگکوک "
تهیونگ با شنیدن صدای ناز اون پری رو به روش به وجد اومده بود
چرا اینقد خوشگلو ظریف بود؟
بادیگاردا اونطرف که داشتن بهشون نگاه میکردن با دیدن اینکه تهیونگ با اون پسر چقد با لطافت رفتار میکنه به معنیه واقعی بهت زده بودنتهیونگ دستاشو دور پری حلقه کرد و بلند شد
" خب بعدش چیشد "کوک با لبای آویزون ادامه داد
" بعدش من اومدم توی ساحل و شما منو پیدا کردین "
فین فینی کرد و با چشمای مظلومش نگاهی توی چشمای تهیونگ کرد
تهیونگ درباره اینکه چطور اومده اینجا پرسیده بود و کوک داشت با کیوت ترین حالته ممکن براش توضیح میداد
تهیونگ کیوت خیلی آرومی زیر لب گفت و بی توجه به همه کوک رو سمت ماشین برد
تهیونگ اینقد مهربون نبود...
دیدید میگن با پنبه سر بریدن؟
تهیونگ اینقد مکار بود که بدونه نباید با همچین پریه زیبایی که ماله خودش بود بد رفتار کرد
که زده نشه؟
که نفهمه تهیونگ چ روباه مکاریه؟
آره دقیقا همین بود" نمیتونی راه بری انجل؟ "
کوک سرشو به دو طرف به معنی نه تکون داد" کلمات "
جونگکوک متوجه منظور تهیونگ نشد
پس پرسید
" چ..چی "تهیونگ نیم نگاهی به گونه های نرمش انداخت و گذاشتش صندی عقب و با گذاشتن بالشت خوابوندش اونجا
YOU ARE READING
Innocent Angel
Fanfictionکوک یه پری دریاییه که توی تولد هیجده سالگیش از روی کنجکاوی و بدون اینکه به مادر و پدرش بگه شب از دریا بیرون میاد چی میشه همون موقع تهیونگ رئیس مافیای خشنمون کنار ساحل در حال هوا خوری باشه و کوک چشمشو بگیره ولی کوک دیگه نمیتونست خانوادشون بببینه شای...