part 11

1.5K 195 9
                                    

با حس نوری لای پلکاشو باز کردم و خمیازه ای کشید
اوم ارومی زیر لب گف و غلتی توی تخت زد که یدفعه افتاد رو زمین
"آییییی"
چشماشو کامل باز کرد و به سختی بلند شد و خودشو ب تخت رسوند
با دیدن ساعت چشماش اندازه نلبکی شد
" نیم ساعت فقط وقت دارممم وای نه"
رزی چرا بیدارش نکرده بود..
با به یاد اوردن اینکه رزی بهش گفته بود صبح نیس تو پیشونیش کوبید و سریع سمت حمام رفت

وانو پر کرد و با در اوردن لباساش داخل وان رفت

بعد ده دقیقه که خودشو مختصر شست حوله شو تنش کرد و اومد بیرون

پوف بلندی کشید و خودشو رو تخت انداخت
برای چند لحظه چشماشو بست و بعد ناگهانی بلند شد

_______________

امروز قرار بود محمولشون از کلمبیا برسه
و تهیونگ قسم میخورد اگه یه مشکل کوچیک حتی پیش بیاد تمام اون باندو به آتیش میکشه
چهار ماه تاخیر چیز کمی برای کیم نبود
دستشو تو موهاش برد که صدای در رو شنید
و غرید " بیا داخل "
منشی با پاهای لرزون اومد داخل و سرشو پایین گرفت و تعظیمی کرد
" بنال"

منشی سرشو اروم بالا گرفت
" آقای جئون جونگکوک اومدن "
با به یاد آوردن اون مهندس شیطون پوزخندی زد که بیشتر وحشتناک بود

تو همون حالت به سمت منشی گفت
" بگو بیاد داخل "
منشی مجدد تعظیمی کرد
" چشم "

بعد دقایق کوتاه دوباره صدای در اومد " بیا"

در باز شد و قامت جونگکوک نمایان شد
پوزخند تهیونگ پر رنگ تر شد و به پسر اشاره کرد که بنشینه
سیگار برگشو در اورد و روشنش کرد
" خب ، بگو "

کوک با چشمایی که شبیه گردو شده بود گفت " چ..چی "

تهیونگ داشت از لرزش صداش لذت میبرد و این براش قابل انکار نبود
با روشن شدن سیگارش دودشو تو صورت پسر خالی کرد

" برای چی اینجایی؟ "
کوک دستشو پشت سرش برد و سرشو خاروند
" خب برای استخدام "
تهیونگ چشمی چرخوند و پک دیگه ای ب سیگارش زد
" درباره رزومت "
کوک که احساس خنگ بودن بهش دست داده بود خنده خجالتی کرد
" آها خب.. من کارشناسی هوش مصنوعی دارم و مدرک ها رو برای نمرات خدمتتون میدم الان "

مدارکشو در اورد و روی میز تهیونگ گذاشت
تهیونگ نگاه خونسردی بهش کرد و با دیدن مدارکش به وجد اومد
ولی این فقط درونی بود

سری تکون داد
" چطور اومدی کره "
کوک نگاهی بهش کرد  " خب من از ایتالیا اومدم و از دانشگاه سئول بورسیه شدم "

تهیونگ با اسم ایتالیا با به یاد اوردن اتفاقای چند سال پیش پوزخندی زد و سمت کوک گفت
" خوبه ، میتونی کارتو از امروز توی بخش امنیتی شروع کنی "

کوک خنده ملایمی کرد و با بلند شدنش تعظیمی کرد و خاست از اتاق خارج بشه که با صدای بم تهیونگ برگشت
" اجازه دادم بری؟"
کوک با تعجب نگاهی بهش کرد
" خ..خب م..من "
که تهیونگ بلند شد و سمتش رفت
" باهم میریم "

کوک سری تکون داد و دنبالش رفت

سمت آسانسور رفتن و وارد شدن
بعد دقایقی آسانسور ایستاد و بیرون اومدن
کوک با دیدن اون قسمت خنده ذوق زده ای کرد
بالاخره به آرزوش رسیده بود
ولی معلوم نبود کیم چی تو سرشه همین میترسوندش

" این قسمتیه که باید بهش نظارت کنی و مدیریت پروژه رو به عهده بگیری "
برگه هایی که روی یک میز بود برداشت و به کوک داد
" اینها رو باید توی یک هفته تموم کنی در غیر این صورت اخراجی "

" و..ولی "
_ ولی و اما نداره توی شرایط نوشته بود مسئولیت پذیریه بالا شاخص مهمیه درسته؟

" بله چشم "
تهیونگ سری تکون داد
"میتونی با همکارات آشنا بشی."
و بعد با قدمای بلند از اونجا خارج شد

کوک پوف بلندی کشید و به سه پسر نگاه کرد که اونا هم بنظر کلافه میرسیدن
" هی پسر خوش اومدی ، من چانیولم "
کوک لبخندی زد
" از اشنایی باهاتون خوشبختم "
با دیدن پسر دیگه ای سرشو برگردوند
" منم هوسوکم و اینم جنیه "
" خوشبختم "

دختری که بهش اشاره کرده بود پوفی کشید
"خودمونیما ولی این کیم خیلی دیوصه"
چانیول تایید کرد

"امیدوارم جون سالم بدر ببری جونگکوک"
کوک خنده ای کرد و روی میز کارش نشست
" امیدوارم هیونگ "

_______

موهاشو مرتب کرد و با انداختن پالتوش رو شونه هاش گوشیشو در اورد و شماره مالوما رو گرفت

"الو، محموله رسید؟"
پوزخند مالوما از اینورم کاملا معلوم بود
" آره کیم چقد حرص خوردی چیز خاصی نبود که "

تهیونگ پوزخند صدا داری زد
"بهتره بری حال مادرتو بپرسی"

مالوما داد بلندی زد
" کیم تو چه غلطی کردیی؟"

صدای قهقه تهیونگ بالا رفت
" دیدی مث سگ میترسی؟ پس بیشتر از این گوه نخور "

گوشیشو قطع کرد و سمت در رفت
با باز کردن در کوک رو دید که دم در ایستاده
با قیافه ای که الان وحشتناک شده بود نگاهش کرد
" تو اینجا چیکار میکنی"
کوک با  دیدن صورت تهیونگ یکم هول شد
تهیونگ دوباره از بین دندوناش غرید
" مگه قرار نبود ساعت ۶ بری
الان ساعت نه عه "

" خ..خب کارام زیاد بود"
کوک یه قدم جلو اومد که پاهاش لیز خورد
چشماشو بست و منتظر بود بیوفته که به جسم سفتی برخورد کرد
با حس کردن دستای تهیونگ پشت کمرش چشماش گرد شد و خاست خودشو رها کنه که کیم محکم کمرشو بین دستاش فشرد

اخ بلندی گف و نگاهشو به تهیونگ داد
تهیونگ به دیوار چسبوندش و فکشو تو دستش گرفت
فشار محکمی به فکش وارد کرد
" فالگوش ایستاده بودی؟ "
" ن..نه من فقط..خا..خاستم بهتون بگم م..میشه برای پروژه وقت..بیش..شتری بدید همی..همین"

تهیونگ از بین دندوناش غرید
" من بهت چی گفتم جئون؟ "

کوک واقعا اون شرایطو دوست نداشت
" ب..بخشبد م..میشه ولم کنی؟"
تهیونگ فشار محکم تری بهش داد و ولش کرد

" بار آخرت باشه "

_______________

خیلی چیزا توی داستان مبهمه که تا دو سه پارت بعدی مشخص میشه

Innocent AngelWhere stories live. Discover now