part°•25

842 106 8
                                    


+18 》


+به لبای قرمز کوک نگاه کردم.صورتش گلگون بود و گونه هاش رنگ انار به خودش گرفته بود و توی اون لباس حریر خواستنی تر شده بود. بهش
نزدیک شدم و رونای تو پرش که تو اون شلوار کتون به خوبی مشخص بود  و موهای پریشونش که رو پیشونیش پخش شده بود رو از نظر گذروندم.

طی یه حرکت خودمو روی مبل انداختمو با بغل گرفتنش روی پام نشوندمش، حس باسن نرم و تپلش روی عضو نیمه سخت شده ام داشت دیوونم میکرد.به چشمای خمارش زل زدم و دستمو از زیر پیرهنش رد کردم و روی کمر و پهلوش کشیدم و برای یه بوسه خیس خودمو جلوتر کشیدم.

جونگکوک با نیشخند شل و ولی انگشت اشارشو روی لبای تهیونگ گذاشتو بعد از بالا دادن ابروهاش با حالت اغواگری که قطعا به خاطر مستیش بود دست راستشو نرم از کنار صورت تهیونگ تا توی گودی گردنش کشید و دستاشو از گردن تهیونگ رد کرد و بعد از فرو بردنش توی موهای پشت گردنش خودشو به بدن تهیونگ چسبوند و به چشمهای خمارو صحراییش که شهوت ازشون معلوم بود نگاه کرد....چشماشو از بینی خوش فرم و گونه های استخونیش رد کرد تا به لب های پهن و قرمز تهیونگ رسید با تکون دادن باسنش روی اون جسم سفت زیرش ناله ی مرد رو درآورد و این فرصتی شد برای پیوند دادن لبهای تشنشون

با برخورد لبهاشون بهم یکذره طاقتی هم که برای تهیونگ مونده بود از بین رفت.با ولع لبای جونگکوک رو میبوسید و مک میزد و گاز میگرفت.با فشاری که به دندوناش آورد قفل دهن کوک باز شد و تهیونگ به سمت اون حفره داغ حمله ور شد.اون تیکه گوشت قرمز توی دهنش که مزه ویسکی میداد رو گاز زد وجونگکوک ناله ای سر داد.

صدای ناله های کوک تهیونگ رو دیوونه تر میکرد.زبونش رو همه جای اون حفره داغ حرکت میداد و از مزش مست تر میشد.از اونجایی که توی رابطه حریص بود و بیشتر میخواست، لب بالایی کوک رو ما بین لباش گرفت و سرشو کج کرد تا فضای بیشتری ایجاد بشه وقتی احساس کرد نفسشون داره میره،با مک محکم و عمیقی که به لب پایینیش زد ازش جدا شد.
به لبای پف کرده و چشمای خمارش نگاه کرد و زبونش رو روی لبای پسرش کشید.

دکمه های لباس کوک رو باز کرد و با دیدن تن سفید و خواستنیش که رده های مارک از روش پاک شده بود،دلش خواست تا دوباره مهر مالکیت به تن پسرش بزنه.زبونش رو از گردن تا سینش کشید و با بغل زدنش به سمت اتاق کوک راه افتاد.

بعد از رسیدنشون به اون تخت بزرگ و نرم تهیونگ تن کوک رو روی تخت گذاشتو با برداشتن دستمال گردن کوک به سمت کوک رفتو روش خیمه زد : "هوم بیبی میخوام یخورده هیجان انگیز ترش کنم" با گفتن این جمله بعد از لمس لاله گوش کوک با زبونش به لرز شیرینش نگاه کرد و با لبخندی دستمال رو دور چشمای کوک بست:
"ته....ته من اینجوری نمیخوام...من...میخوام ببینمت"

still with you | VKWhere stories live. Discover now