دست لرزونش مدتی بود چفت قلبش شده بود؛ قلب مریضی که شدیدا از بابت شلیکِ پسرک مورد علاقهش تیر میکشید اما فکر نمیکرد درد و سوزشش کمتر از زمانی باشه که داشت چهرهی دوست داشتنیش رو برای آخرین بار زیر بارش بارون میبوسید و تماشا میکرد.
_موفق شدی جیمین..تو انجامش دادی!...برنده ی بازی امشب شدی!
مدتی بود اسلحه توی دست های پسرکش شلیک شده بود و خاتمه دهندهی بازی نفرت انگیز بینشون شده بود. تلخیِ لبخند روی لب های جونگکوک پررنگ شده بود. اما پلک هاش همچنان چفت همدیگه بود. شاید دوست نداشت با باز کردن چشماش، آخرین نگاه پر از دردش رو به چشم های خیسِ عزیزکردهش بده که حالا به هق هق های خفه و بی صدا افتاده بود.
+ج. جونگکوک ؟
_نترس جیمینی...گ-گریه نکن...قسم میخورم که-...هیچ دردی ندارم!
پسر بزرگتر در پاسخ به زمزمه های دردناک جیمین، لبخند گرم و اطمینان بخشی روی لب هاش گذاشت که دونگ سوک از جایی درست پشت سرش به حرف اومد:
"چشم هات رو باز کن جئون...قلب تو درد نمیکنه اما انگار قلب پسرِ شجاعت به جای تو، بدجور داره آتیش میگیره!"
لحن تمسخرآمیز و پوزخند صدا دار دونگ سوک، درجا پلک های چفت شدهاش رو از همدیگه باز کرد که همون موقع خون تو رگ هاش خشک شد و قلب مریضش از ضربان افتاد.
ناگهان با دیدن جیمینی که لبخند زنان به مردمک های از حدقه بیرون زدهش نگاه میکرد، دستی که مدتی چفت قلبش کرده بود رو جلوی صورتش آورد تا با دیدن خون، لابه لای انگشتهای بارونزدهش بهخودش ثابت کنه که تموم این مدت اشتباه حس نکرده بود...اما انگار اشتباه کرده بود!
هیچ آثاری از خون بین انگشتای خیسش نبود!
هیچ تیری به سمتش شلیک نشده بود.
و همون جا بود که تموم دنیا روی سرش خراب شد.
نفس تو سینهش حبس شد.
خون توی رگ هاش منجمد شد.
ترس تو وجودش دو چندان شد.
لرزش دست هاش دو برابر شد.
لحظه ی بعد گرفتگی زبونش منجر به فریادهای بی صداش شد و در آخر تن خشکشدهاش در مقابل چشم های خندون دونگ سوک، به سمت پسرکی روونه شد که با اسلحهی توی دستش به جای اینکه به مَردش شلیک کنه، سمتِ قلب خودش ماشه رو کشیده بود.
YOU ARE READING
𝑹𝐮𝐬𝐬𝐢𝐚𝐧 𝑹𝐨𝐮𝐥𝐞𝐭𝐭𝐞 || 𝐊𝐨𝐨𝐤𝐦𝐢𝐧 ᵛᵉʳ
Mystery / Thriller✔︎ کامل شــده ⚠︎ رولت روسی: بـازیِ شانسی کـه هیچ کس نمیدونـه تیر هفتـم سهم کـیه! ༄~•~•~•~•~•~•~•~•~༄ 🔻خلاصــه🔺 چیمیشه اگر سرنوشت تو یک شبِ نفرت انگیز، دو پسری که دیوانه وار همدیگ...