- قاب دوم -

383 98 7
                                    

* اخطار محتوای جنسی *

[ ۵ سال قبل / اُسلو ؛ نروژ ]

' قشنگه نه؟ '

چانیول با لبخندی سمت معشوقه‌اش برگشت و به نیم‌رخِ درخشانش خیره شد. دستش رو از داخل جیبش کاپشنش بیرون آورد و درحالی که دور شونه‌های زیبای پرستیدنی‌اش حلقه می‌کرد، بدنش رو سمت خودش کشید و بعد از اینکه عطر خنکش کامل توی ریه‌هاش پیچید، حلقه‌ی دستش رو دور شونه‌اش تنگ‌تر کرد و با قرار گرفتن سرش روی شونه‌اش جوابش رو داد.

" هرچیزی از نظر تو قشنگه... "

و با صدای آروم‌تری توی گوشش ادامه داد.

" ولی همه‌ چیز برای من با تو قشنگه. "

و بوسه‌ی ریزی روی موهای خرمایی‌اش کاشت.
با روشن‌ شدنِ هوا و شلوغی بیشترِ بارانداز و سر و صدای زندگی در سطح شهرِ کوچیکِ آکر بریگه، بکهیون با ذوق سرش رو از روی شونه‌های چانیول برداشت و با خوشحالی روی صندلی به سمتش برگشت.

' امروز قراره چی‌کار کنیم؟ قول دادی همه‌ی امروز رو فقط با من بگذرونی. '

چانیول برای هزارمین بار نگاهش رو روی صورت درخشان بکهیون گردوند و همزمان با بلند شدن از صندلی‌ای که چندساعت گذشته رو مهمونش بودن، یکی از دست‌هاش رو داخل جیبش برد و با دست دیگه‌اش عینک آفتابی مشکی رنگش رو روی چشم‌هاش گذاشت.

با مخفی شدن چشم‌های خندونش زیر شیشه‌های عینک، چهره‌ی جدیی به خودش گرفت و سرش رو خم کرد.

" برنامه‌هام تغییر کردن، امروز یه جلسه‌ی مهم دیگه دارم. قراردادِ مهمیه که حتما باید ببندمش... "

منتظر، به عکس‌العمل معشوقه‌اش خیره شد. با دیدن قیافه‌ی دلخور و ناراحت شده‌ی بکهیون که سعی می‌کرد بدون بدخلقی جوابش رو بده، لبخندی که سعی داشت روی لب‌هاش شکل بگیره رو جمع کرد و جمله‌ای که از قصد نصفه گفته بود رو کامل کرد.

" که البته اگر بخوای می‌تونم کنسلش کنم. "

بعد با لبخندِ خاصه کجش به پسر موخرمایی، از پشت شیشه‌ی سیاه عینکش خیره شد. بکهیون بلند شد و روبروش ایستاد و درحالی که با نگاهش به دریای مقابلش خیره بود با تاخیر جواب داد.

' می‌دونم اگر میشد حتما اینکار رو می‌کردی. اشکالی نداره. از اول هم تو برای سفر کاریت اینجا اومدی و منم برای همراهی تو و پر کردن زمان‌های بدون تو با دیدن موزه‌های هنریه نروژ. ولی یه شام خوب باید بتونه جبرانش کنه. از کل این سفر که خواسته‌ی زیادی نیست؟ '

و نگاه امیدوارش رو بهش دوخت. چانیول با این حرفش بی‌اراده سمتش خم شد و بوسه‌ی ریزی روی لب‌هاش کاشت و با لبخند عمیقی که چال عمیقش رو به نمایش می‌گذاشت، بی‌‌توجه به اعتراض نمایشی‌اش، اون رو میون بازوهاش فشرد.

Because of you [COMPLETED]Where stories live. Discover now