[ مروری بر چهار سال گذشته / لوسرن ؛ سوئیس ]
با حس دستی که توی موهاش بود و بینشون حرکت میکرد کمی سرش رو کج کرد و مرد کوچیکتر رو توی آغوشش کشید و یکی از پاهاش رو دورش انداخت و توی بغلش فشردش. چونهاش رو روی موهای نرم و خوشبوش گذاشت و هومی زیر لب گفت و دوباره به دنیای خواب برگشت.
اما این باعث نشد تا بکهیون بیخیال اذیت کردن دوست پسرش بشه. دستش رو روی سینهی پهن و بدون پوشش گذاشت و خطهای فرضیای رو کشید.
با فشرده شدن بیشترش توی آغوش چانیول اینبار بوسهی نرمی روی سینهی مرد، دقیقا روی قلبش گذاشت و بعد از مکثی یه بوسهی دیگه روی همون نقطه کاشت.
چانیول با شیطنت پسرکش چشمهای خمار خوابش رو باز کرد و از بالا به چشمهای براق و قهوهایش خیره شد." اذیت نکن جینجر کوچولو! "
' چقدر میخوابی؟ حوصلهام سر رفت. '
چانیول دوباره چشمهاش رو بست و صورتش رو روی بالشت نرم حرکت داد و با لبهای قلمبه شدش هومی دیگهای کرد.
" یکم دیگه بیدار میشم. "
و ساکت شد. بکهیون نگاهش رو روی صورتش چرخوند و با قفل شدن نگاهش روی لبهاش درشت و قرمزش سرش رو جلو برد و بوسهای روشون کاشت و بدون عقب بردن سرش به چشمهای بستهی مردش نگاه کرد.
با بیمحلی چانیول دوباره لبهاش رو محکمتر و طولانیتر از قبل بوسید. خواست دوباره به چشمهای بستهاش خیره بشه که با حرکت ناگهانی چانیول و چرخیدنش روی سینهاش افتاد." شیطنت نکن بک، یکم دیگه بخواب. "
و بوسهای روی نوک دماغش پسرک توی آغوشش زد و چشمهای خستهاش بسته شدن. دیشب تا دیر وقت همراه سهون از طریق تماس تصویری مشغول کار کردن بود و نتونسته بود کنار جینجر کوچولوش باشه و حالا نیاز داشت خستگیش رو در کنه.
' اگر دیگه بهم نگی کوچولو میذارم بخوابی. '
" باشه هنرمند کوچولوی من "
با خنده و صدای خسته و خوابآلودی گفت و با قرار گرفتن لپ نرم بکهیونش روی سینهاش که بغ کرده سرش رو گذاشته بود چشمهاش رو باز کرد و دستش رو داخل موهاش برد.
" الان فقط چون بهت گفتم کوچولو ناراحت شدی؟ باشه آقای بیون. بداخلاق نشو. "
' نخیرمم برای این نیست. میدونستم بازم بهم میگی فقط میخواستم بعدش اذیتت کنم تا بیدار بشی ولی دیگه دلم نمیاد. '
تخس گفت و دوباره سری رو که برای دیدن چهرهی دیدنی و بانمک چانیول بلند کرده بود رو روی سینهاش گذاشت و زیر لب غر زد.
' مثلا اومدیم سفر ولی بازم حواسش به کاره. خوبه به سهون گفتم دو روز بیخیالش بشه. '
![](https://img.wattpad.com/cover/306416459-288-k842280.jpg)
YOU ARE READING
Because of you [COMPLETED]
Romanceپارک چانیول، بیزینسمن جوانی که هر لحظه از زندگیش رو به کار کردن گذرونده و سر و صدای زیادی در دنیای اقتصاد کره به پا کرده، هیچ وقت تصور نمیکرد یک روز نقاشی بزرگی از خودش رو روی دیوار شهر ببینه! درسته اون معروف بود اما تا به حال عکس خودش رو اینطوری ر...