11. we don't have crush on eachother

539 117 33
                                    

- رز .. رز ؟
اسم دختر رو چندین بار بلند خطاب کرد اما موفق نمیشد رزی رو در طبقه ی پایین پیدا کنه. دستهاش هنوز هم به سختی بالا می‌اومدن اما پاهاش به سرعت پله ها رو به سمت طبقه ی بالا طی میکردن. بوی غذا به مشامش رسیده بود و بی نهایت گرسنه بود. حتی باید قبل از اماده شدن شام دوش هم میگرفت اما برای رسوندن این خبر به رزی بیش از هر چیز هیجان داشت.

نهایتا زمانی که به اتاق رزی رسید دختر تنها بود. متوجه شد که هوسوک هم روی تختش دراز کشیده
با عجله وارد شد و این ورود نگاه هر دو رو به سمت در برگردوند.

- لیسا ؟
- اوه هوسوک .. تو هم اینجایی..

پسر خندید و از تخت جدا شد. به سمت در قدم برداشت.
- راحت باشید باید بر گردم اشپزخونه.نیم ساعت دیگه بیاید پایین باشه ؟
هر کسی هم که بالا مونده رو با خودتون بیارید. شام مخصوص هوسوک و نباید از دست داد.

دستی به شونه ی لیسا کشید و بیرون رفت. دختر وقتی از دور شدن هوسوک مطمئن شد در رو بست و اون رو قفل کرد.
رزی که با دیدن قفل شدن در تعجب کرده بود با چشمهای گرد شده تنها بهش خیره موند. لیسا با عجله قدمی بلند برداشت و خودش رو روی تخت دختر  پرتاب کرد. پاهاش رو تو دستهاش جمع کرد و بی مقدمه گفت :
- رز جکسون بهم گفته اتاقا رو عوض کنیم .
- ببخشید ؟
متوجه نمیشم مگه اون پسر اتاقی هم داره ؟
- یه اتاق طبقه ی پایین هست‌. مثل این که یه شب و اونجا خوابیده بوده.
- و نگفت احیانا دلیلش برای این کار چیه ؟

ابرو هاش رو بالا انداخت تا با ایما و اشاره منظورش رو به رزی برسونه.
- خل شدی ؟
داشتیم ورزش میکردی
- یعنی بازم خودت و بهش چسبونده بودی..
اخه دختر معلومه وقتی که همش بهش اویزونی تهش چنین حرفی بهت میزنه!

- خب من که نگفتم منظورش حتما چیز بدیه ولی فکر نمیکنی این که با هم تو یه اتاق باشیم خوبه ؟
- چیه حالا که مهمونیات جواب ندان میخوای پسره رو تو اتاق خفت کنی؟

- خب شاید!
- احمق نباش لیسا هیچ پسری ارزش این کارا رو نداره.

لباسش رو تا کرد و اون رو داخل کمد گزاشت.

- تو فقط این حرف و میزنی چون خودت عرضه نداری این ریسک و برای به دست اوردن تهیونگ انجام بدی. نه تنها هیونگ بلکه تموم ادمایی که تا حالا باهاشون بودی. تو هرگز بهشون نگفتی دوسشون داری !
- خب چون دوستشون نداشتم !
- داری مزخرف میگی. حتی اگه دوستشونم داشتی اونقدری مغرور بودی که این و به زبون نیاری. معلومه که تو از این همه تلاش من برای امتحان کردن یه چیز جدید وحشت داری.

- این برای تو چیز جدیدی نیست. فقط یه ادم جدیده!
فقط از دمای تکراری خسته شدی و میخوای با کسی که ازت بزرگتره دوست شی.
- خب مشکلش چیه ؟
هیورین همش با ادمای بزرگ تر از ما دوست میشه.
تا حالا دیدی یکدوم اشکشو در بیارن ؟

But He Tastes Like Love  ||vminWhere stories live. Discover now