14. is this a date ?

453 113 38
                                    

- خب ؟ از امتحانت راضی بودی ؟

تهیونگ خودکار رو به جیب شلوار برگردوند و سر تایید تکون داد.
- فکر میکنم از هر امتحانی که تا به امروز تو این دانشگاه ازم گرفتن بهتر بوده !
- تو که باهوش تر از این حرفایی از هوسوک خیلی در موردت شنیده بودم !

پسر پوزخند زد و قدم برداشت.
- هوسوک دیگه چیا بهت گفته ؟
گفته اون رفیقم که همیشه تو مهمونیام پلاس بوده زده به سرش و میخواد یه دوست دختر فیک داشته باشه ؟

ریوجین خندید و دستش رو تو دست تهیونگ قفل کرد. تهیونگ نگاه مشکوکی به دستهای قفلشون انداخت و بعد چشمهاش رو به دختر داد.
- داری چی کار میکنی ؟!
دیگه که تو دانشگاه نیستیم!

ریوجین سری از روی تاسف تکون داد.
- ببین کیم تهیونگ من علاقه ای به تو ندارم باشه ؟
حداقل بزار حالا که قبول کردم این بازی مسخره رو راه بندازم کارم و خوب انجام بدم. این داستان بچگونه تر از اینه که حتی دختری مثل من انجامش بده ..
ولی به هر حال چون حس کردم خیلی به این کمک نیاز داری قبولش کردم. حالا اگه یکی اتفاقی ما رو با هم ببینه به این شک نمیکنه که همه چیز یه دروغ بوده ؟
اصلا دیدی دوستات چجوری بهم نگاه میکردن ؟
تا حالا دوست دختر نداشتی که از دیدن من انقدر متعجب شدن ؟

تهیونگ خندید و دستش رو تو دست دختر تاب داد.
دست ازادش رو به جیب برد. نگاهش رو به مسیر باریک و اروم بیرون از دانشکده داد.
- تا حالا دختری رو با خودم به دانشگاه نیاورده بودم.
مسئله این نیست که تا حالا دوست دختر نداشتم.

- انقدر زود این ماجرا پیش اومد که حتی از هوسوک نپرسیدم دلیلت برای این کار چیه ..
- چون شدید تو این فکر بودی که مخش و بزنی.

خندید و ادامه داد:
- غیر از اینه ؟

دختر هم خندید تایید کرد:
- راستش .. این روزا یه مقداری تو زندگیم مشکل دارم. البته شما ادم پولودارا زیاد این چیزا رو درک نمیکنین اما .. بیشتر سعی داشتم ذهنم و از یه سری از مسائل دور کنم.
- مشکل ؟
مثل یه مشکل با خونوادت ؟
باور کن همه اینجا از این مشکلات دارن.

- اره خب اونم به حساب میاد پس همشم به خاطر زدن مخ هوسوک نبوده. به علاوه ! مخ اون ادم زدنی نیست. اگه بخوای باهاش باشی میتونی باهاش خوش بگذرونی. هوسوک هیچ وقت تو این چیزا سخت گیر نبوده.
- حتی با تو که ازش نواختن یاد میگیری ؟
- حتی با من که ازش چیز میز یاد میگیرم. هیچوقت بهم توهین نکرده با پیشنهاد عجیبی نداده.
با همه راحته
با همه دوسته
این چیزاش حال ادم و خوب میکنه. هر چیز دیگه ای هم که ازم میخواست براش انجام میدادم.
- این خوبه که هوسوک ادمایی مثل تو رو دور بر خودش داره.

دختر ایستاد و همونطور که به دست قفل شده اش با تهیونگ نگاه میکرد پرسید:
- منظورت چیه ؟
- اون ادم خوبیه. واقعا ادم خوبیه. خوشحالم که قراره به چیزی که میخواد برسه و خب ... همین. از این که دوستی مثل تو داره که به خاطرش دست به چنین کار احمقانه ای میزنه خوشحالم.

But He Tastes Like Love  ||vminWhere stories live. Discover now